فال نوشت

امروز (1388/10/09) پس از مدتها،دستام لرزید و هوس لمس کیبورد به سرم زد،زیاد حس و حال خوشی نسبت به آپ کردن و پست جدید دادن نداشتم،ولی گفتم حالا که قراره یک ماهی به خاطر امتحانات ترم پست جدید ندم، یه فال بزنم (در مورد مسأله و سرنوشتی مهم) و با فراغ بال و انگیزه ای که فال بهم میده به آینده ها امیدوار باشم./..
اینم اول فال(کل فال هم در ادامه مطلب) :
 به نام خداوند رحمتگر مهربان
   بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
آنچه در آسمانها و در زمين است تسبيح‏ گوى خداى هستند و اوست ‏شكست ‏ناپذير سنجيده ‏كار (1)
   سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿1﴾
اوست كسى كه از ميان اهل كتاب كسانى را كه كفر ورزيدند در نخستين اخراج [از مدينه] بيرون كرد گمان نمى ‏كرديد كه بيرون روند و خودشان گمان داشتند كه دژهايشان در برابر خدا مانع  آنها خواهد بود[ولى] خدا از آنجايى كه تصور نمى ‏كردند بر آنان درآمد و در دلهايشان بيم افكند [به طورى كه] خود به دست ‏خود و دست مؤمنان خانه‏ هاى خود را خراب مى‏ كردند پس اى ديده‏ وران عبرت گيريد (2)
   هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ﴿2﴾
و اگر خدا اين جلاى وطن را بر آنان مقرر نكرده بود قطعا آنها را در دنيا عذاب مى‏كرد و در آخرت [هم] عذاب آتش داشتند (3)
   وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاء لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ (3)

ایران کشور عجایب!!!

دسر نوشت : اکثر وقتها به صفحۀ نیازمندیها و تبلیغات روزنامه و تیزرهای متنوع کانالهای تلوزیونی (منظورم داخلی نیست) یه نگاهی میندازم روزی نیست که در مورد تورهای مسافرتی به کشورهای متنوع و عجایب گیتی چیزی نبینم،بعضی وقتها که میرم تو عالم هپروت و خیال و به طور ناخوداگاه خودم و اونجاها حس میکنم،بعد یادم میاد که شهریۀ این ترم دانشگاه و ندادم و تموم خواب و حس شیرینم تبدیل به زهر میشه،اما وقتی به این فکر میکنم که نو ایرانم هر روز سوژۀ جدیدی جلو پام سبز میشه به آینده نداشته امیدوار میشم ...
پ ن : واقعاً تو ایران چیزای عجیبی پیدا میشه.دیروز (پنجشنبه 1388/09/26) که داشتم می رفتم ترمینال که برم آبادان به صحنۀ عجیب غریبی برخوردم که سریع و طی یه عملیات ژانگولری با گوشی موبایلم یه عکس فوتوژنیک ازش گرفتم.
ما که داشتیم سوار اتوبوس  میشدیم چون چند ساعت قبل بارون باریده بود به علت پوسیده بودن سقف اتوبوس و،وجود سوراخ ها و گسل های فراوان،داخل اتوبوس مثل چشمه های دماوند شده بود که اگه قبلش اطلاع داشتم یه قلابی یه چیزی بر میداشتم واسه ماهیگیری با خودم میبردم!!! راننده که گرگ بارون دیده بود سطل آشغال بغل صندلی مسافرا رو برداشت و با سیم برق روشنائی بالای سر مسافرا و پردۀ نگون بخت، سطل آشغال رو زیر سوراخ سقف و بالای سر مسافرای بیچاره و از دنیا بی خبر نصب کرد!
تا اون دو ساعتی که تو اتوبوس بودیم همش تو دلهره و ترس این بودیم که یه وقت سطل به اصطلاح  آشغال وارو نشه و ما بر باد بریم.درهمین گیر دار نبرد با ریختن یا نریختن آب درون سطل بر سرمان یاد این شعر از پژمان بختیاری افتادم که میگفت :
گر نشان زندگی جنبندگیست
خار در صحرا سراپا زندگیست
هم جعل (نوعی سوسک بیابانی)زنده است هم پروانه لیک
فرقها از زندگی تا زندگیست
پرسش روز جزا بی حاصل است
چون حساب زندگی با زندگیست
ما ز جام زندگی خون می خوریم
راستی این مرگ است ؟ یا زندگی
گرچه بدنام است بویحیی ،ولی
آن چه جان می گیرد از ما زندگیست...
                                          
برای دیدن تصویر در نمای بزرگتر کلیک کنید

گوگل ویوی من...

 گوگل ویو از نظر ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد :
گوگل ویو(به انگلیسی: Google Wave، ویو به معنی موج) یک «ابزار ارتباط و همکاری شخصی» است که توسط گوگل و در ۲۷ مه، ۲۰۰۹ معرفی شد.و یک برنامه اینترنتی و پروتکل است که می‌تواند نامه الکترونیکی، پیام‌رسان فوری(مسنجرها)، ویکی‌ها و شبکه‌های اجتماعی مجازی(مانند فیس‌بوک)را ادغام کند. گوگل ویو یک نرم‌افزار مشارکتی، همزمان.بوده و قابلیت افزودن افوزنه‌های متفاوتی دارد.به طور مثال بررسی‌کننده دستور زبان که برای ۴۰ زبان کارائی دارد
پ . ن : بالاخره بعد از مدتها کش و قوس من و ور رفتن با جیمیل و پاچه خواری گوگل  و لطف عموممد من هم صاحب یه دعوت نامه عضویت گوگل ویو شدم،فعلاً درگیر شناسائی منوها و قابلیت هاشم اگه چیزی حالیم شد واسه دوستای گوگلیم دعوت نامه میفرستم،بین خودمون باشه فعلاً اجاره نشیننم!!!



برای دانشجو که عمریست،اجاق نشین زمستونه...

اجاق
غريب و گنگ و بي فرياد ، اجاقي سرد و خاموشم
نفس هام سرد و يخ بسته ، زمستون تو آغوشم
يه روز تو سينه ي سردم ، هزاران شعله برپا بود
تنم فانوس شب سوز شباي سرد يلدا بود
يه شب بادي غريب اومد
تا صبح بارون به من باريد
منو خاموش مي کرد بارون
مي برد خاکسترامو باد
چشام در انتظار اشک
لبام در حسرت فرياد
حالا خالي تر از خالي
اجاقي سرد و خاموشم
نفس هام سرد و يخ بسته
زمستونه تو آغوشم
اجاقي خالي و خاموش مث يه قلب بي خونه
يک با دست آفتابيش تو رگ هام خون مي جوشونه
مي دونم شعله ور مي شم مي سوزونم زمستونو
مي گيرم با سر انگشتم همه نبضاي لرزونو
مي دونم شعله ور ميشم مي سوزونم زمستونو
مي گيرم با سر انگشتم همه نبضاي لرزونو
                                                 اردلان سرفراز

هدفمند کردن یارانه ها یا رایانه ای کردن جیب های خالی!!!

مدتهاست که در مورد واژۀ هدفمند دارم تحقیق و تفحض می نمایم.هر چه کتاب و سایت های اقتصادی و فرهنگ لغت مالی و اقتصادی و ریاضی رو مرور میکنم به این شکلی که آقایون تو بوق و کرنا میکنند چیز دهان پرکنی واسه متقاعد کردن خود پیدا نمیکنم.از یه طرف آقایون میگویند بحران اقتصادی و تحریم ها در کشور ما هیچ تأثیری ندارد .خب به چه دلیلی؟ به این دلیل که ما در کشور تمامی کالاهایمان مشمول یارانه داخلی میشود و به هیچ وجه تورم و بالا و پائین رفتن قیمت پایه در سفره مردم جائی ندارد!
روزی دگر بار میگویند؛که قیمت واقعی بنزین 700 تومانه و ما با یارانه دولتی لطف میکنیم به مردم صدقه میدهیم که میشود 100 تومان! یعنی تو کشور آمریکا و امارات مردم دارن 700 الی 1000 تومان واسه یه لیتر بنزین هزینه میکنند ولی ما داریم لطف میکنیم به ملت ! حالا من نمیدونم که دم روباه و باورکنم یا قسم حضرت عباس  رو. خب تا اینجا همۀ حرف آقایون منطقی و درست و هیچ کسی هم دوست نداره دولت به خاطر این که مردم یه مسافرت بی ارزش برن و حال و هوائی عوض کنند ضرر کنه و متعاقبش کشور توی بحران مالی فرو بره،پس ما هم میگوئیم بنزین بشه 700 تومان.ولی آقایون که همه به لطف دانشگاه های مجهول الهویت دارای دکتری اقتصاد و MBA هستن و ادعاشون سر به آسمون هفتم میره، یکم به اون مغز ام القرائیشان فشار بیاورند که اگر در کشور امارات و یا آمریکا بنزین 700 تومانه ،درآمد یه کارگر ساده 3،000 دلار ناقابله که به پول سراسر با ارزش! ما میشود 29،865،000 ريال !
یک روز در کنفرانس ها و میزگردها نظام ها و نظریه های جهانی شدن رو ملامت و رد میکنن،ولی وقتی پای سود و منافع خود میاد  وسط،میگویند که اقتصاد جهانی دارد فراگیر میشود و ما هم  دیر یا زود باید برویم به سمت جهانی شدن،هر وقت هم کفگیرها به ته دیگ خورد افاضه میفرمایند؛ که نظام های جهانی و سرمایه داری رو به شکست و انزواست! فردا هم خودمان سر از ونزئولا و بولیوی  و بنین و بورکینافاسو و کشورهای از این دست واسه سرمایه گذاری در می آوریم!!!
پلیتیکی که آقایون دارن میزنن مثل مفاهیم اولیه برنامه نویسی زبان C  میماند که :
int  x,y ;
x = 10 ;
y = ++ x ;
که با اجرای دستور دوم مقدار 10 در x  قرار میگیره و با اجرای دستور سوم،ابتدا یک واحد به x اضافه میشه و بعدش مقدار حاصل در متغییر y  قرار میگیره.پس با این حساب y برابر 11 خواهد شد،با این تفاسیر به دستور بعدی توجه کنید :
int  x,y ;
x = 10 ;
y = x ++ ;
 که با اجرای دستور دوم،مقدار 10 در x قرار میگیره و با اجرای دستور سوم،مقدار فعلی  x در y قرار میگیره و بعدش یک واحد به خود x اضافه میشه! آخرش چی میشه ؟ مقدارy برابر 10 ولی مقدار  x برابر 11 خواهد شد!!!
یعنی به عبارت ساده وقتی دوتا + ساده که پشت x قرار میگرفت، y میشد 11 ولی وقتی همین دوتا + بی خاصیت جلوی x قرار میگرفت خود x میشد 11
با این مثال ساده ای که زدم میشه به یه حساب سر انگشتی و ابتدائی فهمید که خیری از هدفمند کردن یارانه ها به کسی نمیرسه.اگه هم بخوام یه مثال خودمونی بزنم این میشه:
مثلاً با یارانه دولتی اشتراک برق ما در یه دورۀ دوماهه میشه 50،000 تومان ولی بعد از هدفمند کردن یارانه ها این رقم میشه حول و حوش 350،000 تومان! آخر سر هم میان ماهی 25،000 تومان میدن مردم که بگن داریم به مردم پول میدیم که اختلاف رقم های یارانه دولتی با یارانه نقدی جبران بشه! خب یه بچۀ شیرخواره و در قنداق هم متوجه میشه که اختلاف 280،000 تومانی چی میشه؟

کمی فکر کن؟

میدونستی،سنجاقک فقط 24 ساعت زندگی میکنه و بعد ...
اگر فرصت من و تو هم برای بودن فقط 24 ساعت بود،چه میکردیم؟
 کمی فکر کن؟


چی فکر میکردیم و چی شد...

انگار همین دیروز بود (سال 1372)که به اتفاق چند تا از دوستام رفتم مسجد محل و واسه کلاس قرآن ثبت نام کنم،چه حالی داشتم .هیجان عجیبی بود.ثبت نام کردن واسه کلاس قرآن همانا،رفتن به بسیج هم پشت بندش واسم اتفاق افتاد.
چی فکر میکردیم و چی شد!!!
باور کنین هنوز ریشمون هم درست حسابی در نیومده بود!خیلی دوست داشیم که ما هم ریش داشتیم،چون از قدیمی ها شنیده بودیم هر که ریشش بیش ..... اش بیشتر! یه مدتی از بسیجی شدنمون سپری میشد (بعد از پایان جنگ تو سالهای1368 الی 1375) خیلی از بچه های محله تب بسیج تو سرشون بود.خیلی جو صمیمی حاکم بود،اگه اشتباه نکنم اون سالها باتوم اختراع نشده بود! بعد از یه مدتی بنا به مصالح شخصی و درسی تصمیم گرفتم زیاد دور و ور مسجد محل آفتابی نشم،راستشو بخواین زیاد وقت نمیکردم.
سالها گذشت و گذشت،کم کم ریشون هم در اومد و یه دو سه تار سپید هم تو سرمون پیدا شد و یه کاه مغز تو سرمون هم تبدیل به یه جو عقل شد ولی حیف که دیگر اوضاع همچون سابق نبود،پس از سالها گذرمون به بسیج دانشگاه افتاد،من به زمه ای از سابق و خوش خیال که این تو بمیری واقعاً از این تو بمیری هاست،فیلم یاد هندوستان کرد! ولی ای دل غافل یه مشت انسان کاسه لیس دور هم جمع شدن که فرق قاشق و بشقاب رو هنوز نمیدونن!!!
یادمه اون موقع یه مشت آدم بی ادعا و خاکی و باسواد دور هم جمع میشدن و تموم فکر و ذکرشون همدلی و اتحاد و دفاع از وطن بود.ولی الان چی میدیدم؟ آدم هائی که هیچ اختیار و تفکر و عاطفه ای از خودشون نداشتن.فقط ظاهرشون شبیه اون سالها بود،که با پنج دقیقه هم کلام شدن میشد تا تهش رو خوند! تموم فکر و ذکرشون شده پول و شام ! هنوز به هم نرسیدن به هم میگن پس کی پول و میدن،خب از شام چه خبر ؟ امروز کدوم مسجد و فلان جا شام میدن؟ واقعاً بسیجی که باید از معنویات لبریز باشه و متفکر و بی ادعا باید کارش به چنین روزی برسه که به جای دشمن خارجی به قول خودشون دشمن داخلی رو بکوبن! آخه کدوم دشمن؟ مردم - شیخ کروبی - مهندس موسوی یا که آیت اله منتظری یا شایدم ....
هدفم طرفداری از طرفینی که اسم بردم نیست،ولی نمیشه از مردم گذشت.مردمی که سالهاست که گوشت و مرغ تو سفره شون محلی از اعراب نداره.مردمی که به جای بنزین مخلوط بنزین و آب رو تو باک ماشینشون میریزن(البته منظورم از میریزن خود مردم نیست بلکه صاحبان با غیرت و شریف و معصوم پمپ های بنزینه!!!)
این هفته،هفته بسیج مستضعفینه.اما واقعاً کدوم مستضعف؟ اینهائی که توی بسیجن و همه دارا و سرمایه دار؟ یا که مردمی که توی دایره نیستن؟
واقعاً کدومشون؟

سخنی نیست
چه بگویم؟ سخنی نیست
می وزد از سر امید، نسیمی؛
لیک تا زمزمه ای ساز کند
در همه خلوت صحرا
به رهش
نارونی نیست
چه بگویم؟ سخنی نیست
***
پشت درهای فرو بسته
شب از دشنه و دشمن پر
به کنج اندیشی
خاموش
نشسته ست
بام ها
 زیرفشار شب
کج،
کوچه
از آمدو رفت شب بد چشم سمج
خسته ست
***
چه بگویم ؟ سخنی نیست
در همه خلوت این شهر،آوا
جز زموشی که دراند کفنی
نیست
وندر این ظلمت جا
جزسیا نوحه شو مرده زنی
نیست
ورنسیمی جنبد
به رهش نجوا را
نارونی نیست
چه بگویم؟
سخنی نیست...
      زنده یاد احمد شاملو






برای مادرم...


برای مادرم که امروز را در این عکس گذراند...

فراقی
چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری!
چه بی تابانه تو را طلب می کنم!
بر پشت ِ سمندی
گویی
نو زین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربه یی بیهوده است.
بوی پیرهنت،
این جا
و اکنون.
کوه ها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضور مانوس ِ دست تو را می جوید،
و به راه اندیشیدن
یأس را
رج می زند
بی نجوای ِ انگشتانت
فقط.
و جهان از هر سلامی خالی است
                               زنده یاد احمد شاملو

آتش عشق...


آتش عشق تو در جان خوشتر است
جان ز عشقت آتش افشان خوشتر است
هر که خورد از جام عشقت قطره‌اي
تا قيامت مست و حيران خوشتر است
تا تو پيدا آمدي پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است
درد عشق تو که جان مي‌سوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است
درد بر من ريز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
مي‌نسازي تا نمي‌سوزي مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است
چون وصالت هيچ کس را روي نيست
روي در ديوار هجران خوشتر است
خشکسال وصل تو بينم مدام
لاجرم در ديده طوفان خوشتر است
همچو شمعي در فراقت هر شبي
تا سحر عطار گريان خوشتر است
                                عطار نیشابوری

روزگار غریب...


روزگار غریبیه، چند روز پیش داشتم صفحات مختلف بعضی از وبلاگ ها  و وب سایت های مختلف خبری رو یه دیدی میزدم که به وبلاگ آقا محسن بیات زنجانی (من هم،یک آقازاده هستم!!!)پسر آیت الله بیات زنجانی برخوردم که خبر از سکتۀ قلبی حاج آقا داده بود.خیلی ناراحت شدم.سریع یه کامنتی واسش فرستادم و باهاش همدردی کردم...بحث اصلی در مورد بیماری نابهنگام حاج آقا نیست،بحث سر اینه که از لحضه ای که این حادثه اتفاق افتاد شخصیت های بزرگ و والائی با خانواده اش تماس گرفتند و نگران حالش شدند.بحث بر سر اینه که هیچ کسی از هر قشری از این ماجرا خوشحال نبود.خب آدم مگه چند صبا میتونه روی این کرۀ نهیف و فانی خاکی راست راست بگرده و هی به به و چه چه بخونه که آی مردم ...
این شتریه که دم در خونۀ همه ما خوابیده و منتظره که سوارش بشیم و بریم.هیچ کسی نمیتونه که ادعا کنه که تا ابد الناس زنده میمونه و ....
ای کاش ما آدمای زمینی و فانی تو لحظه لحظۀ زندگیمون کاری میکردیم و طوری عمل میکردیم که درکشاکش لحظات مرگ و پس از مرگ مورد تقدیر و ستایش قرار بگیریم،نه آن که دیگران از مرگ ما خوشحال  و مسرور بشند.
چرا باید فکر کنیم که از دیگرون بالاتریم.تو این دنیا هیچ کس از دیگری بالاتر نیست،تنها معیار بالاتر بودن متقی بودن و  داری اخلاق و منش بالا و داشتن علمی بالاتر از دیگریه ... 

 * * *

دود اگر بالا نشيند کسر شان شعله نيست
                                                  روي دريا خس نشيند قعر دريا گوهر است
کاکل از بالا بلندي رتبه اي پيدا نکرد
                                                  زلف از افتادگي لايق مشک و عنبر است
شست و شاهد هر دو دعوي بزرگي مي کنند
                                                  پس چرا انگشت کوچک لايق انگشتر است
آهن و فولاد هر دو از يک کوره آيند برون
                                                  آن يکي شمشير گردد ديگري نعل خر است
نا کسي گر از کسي بالا نشيند عيب نيست
                                                  جاي چشم ابرو نگيرد گر چه او بالا تر است
کره اسب از نجابت در تعاقب مي رود
                                                  کره خر از خريت پيش پيش مادر است
سعديا عيب خودت گو مگو عيب دگران
                                                 هر که گويد عيب خود او از همه بالا تر است...






کوروش نوشت

.ذوالقرنین
درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان ، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده ‌است.
کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن صاحب دو شاخ واقعی درباره آنها بررسی‌هایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه‌های قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌باشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین می‌دانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی و آیت الله مرتضی مطهری از معتقدان این نظر هستند.

امروز هشتم آبانه و یادروزجهانی کوروش نام گرفته،از کوروش چه تعریف که تو تموم کتب تاریخی و مذهبی واقعی و خیرخواه ذوالقرنین نام گرفته.حالا این بماند که عده ای نمیتونن این لقب با ارزش قرآنی رو به خودشون بقبولند.واسه اکثر مردم ایران چندان هم مهم نیست که این امر رو جار بزنن،چون چیزی که از دل میاد بر دل هم میشینه !!!
پ.ن : این پست در تاریخ (1388/11/04) ویرایش شده است. به علت خیانت (یا شایدم ورشکستگی) سایتی که عکس های وبلاگم و تو آپلود میکنم تموم عکس های آپلود شده وبلاگمو از دست دادم و مجبور شدم دوباره از اول مطلب بنویسم!!!


شناسنامه...

منم و یه شناسنامه ، یه شناسنامه کهنه
یه چند تا کاغذ پاره ، با یه اسم بی ستاره
همینه مدرک بودن ، یه اسم خالی و تنها
بعد عمری خونه ساختن ، بشی آواره دنیا

* * *
منم و تو که مثل من ، ساده غربت نشینی
توی این جنگل آهن ، خودتو تنها می بینی
ماییم و یادگاری ها ، چند تا عکس و ساک پاره
باز از اوج به صفر رسیدن ، خنده دار نیست گریه داره !
* * *
می دونم که کوه غم ها ، رو دلت سنگینی داره
می دونم که غم شهرت ، تو را آروم نمیذاره
اما هیچ وقت خیلی دیر نیست ، ما هنوزم  هم صداییم
واسه داشتن ایرون ، دست به دامن خداییم
* * *
منم و تو که مثل من ، ساده غربت نشینی
توی این جنگل آهن ، خودتو تنها می بینی
ماییم و یادگاری ها ، چند تا عکس و ساک پاره
باز از اوج به صفر رسیدن ، خنده دار نیست گریه داره !





خط ممتد فقر ...

پیشنوشت :
پارادوکس در منطق به حکم یا احکامی ظاهرا صحیح گفته می‌شود که منجر به تناقض می‌شوند یا با شهود مطابقت نمی‌یابند. در عین حال به جملات متناقض و حتی مخالف که یک حقیقت واحد را بیان می‌کنند نیز پارادوکس می‌گویند.
با دقت در پارادوکس‌ها معمولا مشخص می‌شود که یا از ابتدا تناقضی در مسئله وجود نداشته یا جوابی که در نگاه اول حیرت انگیز می‌نموده مشکل و تناقضی ندارد و یا اینکه فرضیات استفاده شده اصولا صحیح نبوده یا در کنار هم ناصحیح هستند.
شناخت این ابهام‌ها و حل کردن پارادوکس‌ها باعث پیشرفت‌های بسیاری در علوم تجربی، ریاضیات و فلسفه گشته. هرچند که هنوز پارادوکس‌های بسیاری چون پارادوکس کری یا پارادوکس ابیقوری دارای جواب پذیرفته شده‌ای نیستند.
پارادوکس اول :
تقریباً دو شب پیش بود که  بعد از مدتهای مدیدی که چشم دیدن تلوزیون رو نداشتم به  طور اتفاقی اونم واقعاً اتفاقی چشمم به جمال بد چهره تلویزیون داخلی افتاد که داشت صحن به  ظاهر علنی مجلس و به  تصویر میکشید.اولش زیاد واسم مهم نبود،پیش خودم گفتم اینم بازارگرمیه مثل همیشه،ولی هی که زمان نمایش میگذشت به نکات عجیب غریبی بر میخوردم.
یه نماینده (واقعاً از گفتن نام نماینده شرمم میشه) داشت در مورد هدفمند کردن یارانه ها حرف میزد.مظمون حرفاش هم این بود که چرا قیمت آرد در سراسر کشور پائینه و چراد بالا نمیره!!! دلیلش هم این بود که به خاطر همین ارزونی دارن آرد رو تو بازار سیاه به قیمت گزاف آب میکنند!پس نباید ارزون باشه تا دیگه جرأت این کار رو نداشته باشند!
آقای به ظاهر نماینده ملت(از حرفهاش معلوم بود که نماینده دولته نه ملت) مگه تعزیرات و بازرگانی رو واسه چی ساختن؟ البته حق داری که در مورد این مسائل کاسه داغتر از آش بشی،چون تو که نون نمیخوری!نون مال فقیر فقرا و دانشجوهای مفلوکه،ولی تو که مفلوک نیستی،پس حق داری که این طوری حرف میزنی.واقعاً واسه من و تو ما باید تأسف خورد که این چنین نماینده های واقعاً نماینده ای  داریم .





پارادوکس دوم :
خط فقرکجاست؟دقیقاهمین جاست!
دوست دارید بدانید خط فقر کجاست؟
خط فقر دقیقا همین جاست. فاصله ای هم با ما ندارد. درست زیر پای ما است. خط فقر ، خطی فرضی است مابین بتن یک پل . زیر آن خوابیدن و از آن عبور کردن به فاصله یک مصوبه است !به فاصله یک امضای ناقابل !
جمعی ناگهان با لای آن میروند و جمعی زیر آن … عدم ثبات اقتصادی و نداشتن امنیت شغلی و مالی و اجتماعی، ما را به زیر و بالای این خط منحوس سوق میدهد . دنبال نرخ واقعی تورم و بیکاری نگردید دولت مردان ! خط فقر همین جاست! درست در یکقدمی ما . و ما عابران گذری ، گذر میکنیم و آمار را نگاه میکنیم. اما واقعیت ، در زیر همین پل شکل میگیرد . خط فقر همین جاست!
پارادوکس سوم :
فقط میتونم بگم،خدایش ختم به خیر کند !!!

خار...

حتی تن نسیم ازین سیم خاردار
خونین است
 شور گریز درمن
می جوشد
 می خواهم
 هر تکه ز لباس مرا خاری
بردارد و به باد سپارد
 می خواهم
 یک شب گلوله ای
 بر شیشه ی سکوت پراند
 سنگی
 ای کاش بین ما
گر خار می کشیدند
 با خارهای ساق گل سرخ
 دیوار می کشیدند

ماهیت درون...


اگر شما در جائی که در مقابل کامپیوتر خود نشسته اید به تصاویر فوق نگاه کنید،سمت راست تصویر خانم ((آرام)) و سمت چپ تصویر آقای ((عصبانی)) را مشاهده می کنید.
از روی صندلیتان بلند شوید و هشت قدم به عقب بردارید،حال دوباره به تصاویر نگاه کنید.جای تصاویر آنها عوض خواهدشد!!! خارق العاده است،جای آنها عوض شده است!
این تصاویر جالب توسط
((فیلیپ ج.شینز)) و ((آد اولیوا)) از دانشگاه ((گلاسگو)) ایجاد شده اس.این تصاویر به نوبۀ خود گویا و مصداق رفتار و ماهیت درونی پنهان ما انسانها میباشد.آن تصاویر ساده نشان میدهند که همیشه آنچه را که میبینیم،واقعاً همانهائی نیستند که وجود دارند.
معلوم نیست که آنها چگونه این تصاویر جذاب را ایجاد کرده اند،بدون شک این کار در فتوشاپ نیز امکان پذیر نیست،شما چه فکر میکنید؟!

اندر احوالات دانشجو و دانشگاه !!!


خاک زرخیز

در اين خاک زرخيز ايران زمين                              نبودند جز مردمي پاک دين
همه دينـشان مردي و داد بود                            وز آن کشـور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کيشـشان                         گنه بود آزار کس پيشـشان
همه بنده ناب يـزدان پاک                                   همه دل پر از مهر اين آب و خاک
پدر در پـدر آريايي نژاد                                       ز پشت فريدون نيکـو نهاد
                        بزرگي به مردي و فرهنگ بود
                        گـدايي در اين بوم و بر ننگ بود
                        کجا رفت آن دانش و هـوش ما
                        که شد مهر ميهن فراموش ما
که انداخت آتش در اين بوستـان                         ز آن سوخت جان و دل دوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان                        چه کرديم کين گونه گشتيـم خوار؟
چه کرديم کين گونه گشتيـم خوار؟                      خرد را فکنـديم اين سان زکار
نبود اين چنين کشور و دين ما                            کجا رفـت آيين ديرين مـا؟
                       به يزدان که اين کشور آباد بود
                       همـه جـاي مردان آزاد بود
                       در اين کشــور آزادگي ارز داشت
                       کشـاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمـايه بود آنکه بودي دبـير                             گرامي بد آنکس که بـودي دلير
نه دشـمن در اين بوم و بر لانه داشت                 نه بيگانه جايي در اين خانــه داشت
از آنروز دشـمن بمـا چــيره گشت                       که ما را روان و خرد تيــره گشت
از آنروز اين خانه ويـرانه شد                              که نان آورش مـرد بيگانه شد
                       چو ناکس به ده کدخدايي کند
                       کشـاورز بـــايد گدايي کند
                       به يــزدان که گر ما خرد داشتيم
                       کجا اين سر انجام بد داشتيم؟
بسـوزد در آتش گرت جان و تن                          به از زنــدگي کـردن و زيسـتن
اگر مايه زنـدگي بنـدگي است                          دو صد بار مردن به از زنــدگي است
بيا تا بکوشيــم و جـنگ آوريم                            برون سـر از اين بار ننگ آوريم
                       

                                                                                          حکیم ابوالقاسم فردوسی
                 

تراژدی عید فطر

از لحاظ فقهی :


 
از لحاظ علمی :
محاسبات نشان مي دهد وضعيت مداري و مختصات ماه به صورتي است که در مناطق شمالي هلال ماه زودتر از خورشيد غروب کرده و طبيعي است که امکان رويت هرگز وجود نخواهد داشت ، در مناطق مرکزي و جنوبي هلال ماه تقريبا همزمان با خورشيد غروب مي کندو در منتها اليه جنوب کشورمان در جزائر هميشگي خليج فارس هلال ماه در بهترين نقطه 11 دقيقه بعد از غروب خورشيد غروب خواهد کرد اين هلال در زمان غروب خورشيد در بهترين مکان 1.5 درجه از افق ارتفاع خواهد داشت که نه تنها با چشم غير مسلح به هيچ عنواني قابل رويت نيست بلکه با قويترين ابزار موجود نيز نمي توان در زمان غروب خورشيد اين هلال را رويت کرد نور بسيار شديد خورشيد و نزديکي هلال ماه به خورشيد مانع از رويت اين هلال حتي با ابزار مي گردد لذا با توجه به توضيحاتي که داده شد مي توان نتيجه گرفت طبق محاسبات هلال ماه رمضان 29 روزه نيست ، تنها امکان اينکه بتوان هلال ماه رمضان را 29 روزه به پايان برد اين است که با توجه به شفاف بودن اسمان در بالاي سر ( سمت الراس ) نسبت به افق احتمال رويت هلال ماه در روز محتمل است و اگر چنين اتفاقي صورت پذيرد و هلال ماه در روزبا ابزار هاي اپتيکي بسار قوي رويت شود ان وقت بحث فقهي پيش امده و ممکن است با توجه به فتاواي جديد رمضان امسال 29 روزه پايان پذيرد ولي همانطور که توضيح داده شد اگر ملاک در زمان غروب خورشيد باشد لزوما مي بايستي رمضان امسال را 30 روزه دانست.
بگذشت مه روزه و عید آمد و عید آمد
بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد
آن صبح چو صادق شد عذرای تو وامق شد
معشوق تو عاشق شد شیخ تو مرید آمد
بس توبه شایسته بر سنگ تو بشكسته
بس زاهد و بس عابد كو خرقه درید آمد
باغ از دی نامحرم سه ماه نمی‌زدم دم
بر بوی بهار تو از غیب دمید آمد




سیاست یک بام و دو هوای بلاگفا !!!

برای بلاگفا که رفیق نیمه راه بود !!!
من تو این شش سالی که شروع به وبلاگ نویسی کردم و از همون اول هم بلاگفا رو واسه ابراز عقایدم انتخاب کردم،هیچ وقت فکرشم نمیکردم که بلاگفا اینقدر رفیق نیمه راه باشه.مدیران بلاگفا که با زحمت و تلاش فراوان تونستن بلاگفا را به دومین سرویس دهنده دنیای مجازی وبلاگ نوسی تو دنیا مطرحش کنند،این روز ها هیچ نشونی از اون بلاگفای چهار،پنج ماه اخیرش نداره!!!
خب از بحثمون دور نریم
(روز پنجشنبه 26/06/88) که میخواستم سری به اکانتم بزنم متوجه شدم مث این که خبرائی هست!!! اوایل فکر میکردم بلاگفا هم مث پرشین بلاگ فیلتر نا محسوس شده، ولی سمج که شدم دیدم ای دل غافل فلک که بوی خیانت به مشام میرسه و آقایون مدیران بلاگفا دامین رو از سرویس دهی خارج کردن!!!
بلاگفا جون !  دیگه این سایه بازی ها واسه ماها رنگی نداره، ما وبلاگ نویس ها این روزها کلاغ و رنگ میکنیم میدیم جای طاووس به بازار!!! کاشکی یه ذره روراست میشدین و قضیه رو به ماها هم میگفتین! ما نمیگیم که شما اختیار دار سرویس نیستین،ابداً !!! لااقل تو سایت درج میکردین موقتاً به دستور مراجع ضیصلاح و قضائی تا روز شنبه قادر به ارائۀ سرویس نمیباشیم!!!
بلاگفا جون ! من با این که علاقۀ زیادی بهت دارم و شروعم با این سرویس بوده،و این گونه اقدامات مرموزانه واسم قابل هضم نیست مجبور شدم یه اکانت پشتیبان تو بلاگر واس خودم دست و پا کنم.زیاد هم قصد ندارم توش مطلب منتشر کنم گذاشتمش واسه روزی که بلاگفا دیگر بلاگفا نیست که نیست ...

بعد نوشت : این افسانه به حقیقت پیوست !!!

؟جهان سوم کجاست

خاطره ای از زنده یاد دکتر محمود حسابی :
آخر ساعت درس يك دانشجوي دوره دكتراي نروژي ، سوالي مطرح كرد:
استاد،شما كه از جهان سوم مي آييد،جهان سوم كجاست ؟
فقط چند دقيقه به آخر كلاس
مانده بود.من در جواب مطلبي را في البداهه گفتم كه روز به روز بيشتر به آن اعتقاد پيدا مي كنم. به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جايي است كه هر كس بخواهد مملكتش را آباد كند،خانه اش خراب مي شود و هر كس كه بخواهد خانه اش آباد باشد بايد در تخريب مملكتش بكوشد...



خدایا !!!

خدایا امشب،آخرین شبِ قدره.شبی که تو قرآنت بهش اشاره کرده ای که از هزاران شب عزیزتر و والاتره.
لَيلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ(القدر/3) شب قدر بهتر از هزار ماه است!
خدایا سرنوشت و جوری سر راهم قرار بده که فارغ از هر زنده باد ومرده باد تنها به تو فکر کنم نه به غیر بی خاصیت و فانی!
خدایا من از روزی میترسم که شخصی یا کسی یا چیزی مث یه بت به نظرم بیاد و جلوش خم و راست بشم!
خدایا من از روزی میترسم که در نظرم بت ها رژه بروند متوجه بشم و کاری ازم عمل نیاد!
خدایا خودت تو سوره بقره آیه (165) گفتی که مجازات سختی واسه اونائی در نظر گرفتی که انسان پرست و یا شي پرست بشوند!
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ(البقرة/165)
بعضي از مردم، معبودهايي غير از خداوند براي خود انتخاب مي‌کنند؛ و آنها را همچون خدا دوست مي‌دارند. اما آنها که ايمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان،) شديدتر است. و آنها که ستم کردند، (و معبودي غير خدا برگزيدند،) هنگامي که عذاب (الهي) را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمام قدرت ، از آن خداست؛ و خدا داراي مجازات شديد است؛ (نه معبودهاي خيالي که از آنها مي‌هراسند.)  
خداوندا اندیشه ام را طوری قرار بده که هیچ انسان فانی نتونه الگوی من باشه،وقتی قرآن رو فرستادی دیگه چه حاجت به الگو!


الهی! الهی دانائیده که در راه نیوفتیم!
بینائی ده که درچاه نیوفتیم!
بنمای ره که رهنماینده توئی!
بگشای در که درگشاینده توئی!
من دست به هیچ دستگیری ندهم!
که ایشان همه فانیند و پاینده توئی!

تفألی بر حافظ...

در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلائی به شیخ و شاب زده
سبو کشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده
                                                   شعاع جام قدح نور ماه پوشیده
                                                   عذار مغبچگان راه آفتاب زده
                                                   عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
                                                   شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زد
گرفته ساغر عشرت فرشته ی رحمت
ز جرعه بر رخ حور و پری گلاب زده
ز شور و عربده ی شاهدان شیرین کار
شکر شکسته سمن ریخته رباب زده
                                                   سلام کردم و با من به روی خندان گفت
                                                   که ای خمار کش مفلس شراب زده
                                                   که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای
                                                   ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم
هزار صف ز دعاهای مستجاب زده  
حافظ

آن روزها وقتی جوان بودم...

دیشب که چشمم به جمال استاد شجریان مزین شد،نمیدونم چی شد که یهو یاد فرهاد (فرهاد مهراد) افتادم.حس عجیبی پیدا کردم،صدای فرهاد رو تقریباً از 15 سالگی گوش میکردم و دوست میداشتم .فرهاد آوازخوان شب و روزهای تنهائی و بلوغم تا به امروز بود . هر وقت در بلوغ تنها و دلگیر از بازی زمونه بودم فرهاد کنج اعماق وجودم طنین انداز بود و تا به امروز که دلگیر از اوضاع زمونۀ خاک  ...

...تفنگت را زمین بگذار

تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-
تو ای با دوستی دشمن.
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی ست
زبان قهر چنگیزی ست
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید.
برادر! گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.
تو از آیین انسانی چه می‌دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را -برادر جان-
به زور این زبان نافهم آتش‌بار
نباید جست...
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده‌ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار...

                             فریدون مشیری

با 1000 تومان چی کار میشه کرد؟

مدتی بود که میخواستم در موردش مطلب بنویسم،ولی جنسش جور نمیشد!شاید قسمت این بوده که تو این ماه مبارک (اگه بزارن مبارک بمونه!!!) فرصت پیدا کنم در موردش یه دو سه پنج خطی بنویسم.اواخر پارسال (تقریباً مصادف بود با بهمن ماه بیست و ششمین سالروز تولدم!!!) که شق القمر شد و ما هم صاحب اینترنت پرسرعت (اونم از نوع 128 Wireless) شدیم.شب و روز نداشتم،هی اینجا برو هی اونجا سرک بکش،کارم شده بود متر کردن اینترنت!!!تموم انتخاب واحدِ بچه ها رو انجام دادم،زندگی واسم نمونده بود،شانس آوردم که امتحانات ترم تموم شده بود، چون با این شرایط به نمره پاسی تربیت بدنی هم امیدی نداشتم!!!خلاصه از مطلب مورد بحث دور نشیم،به طور اتفاقی با سایت ((محک)) آشنا شدم.کنجکاو شدم،تموم سایت رو بر انداز کردم.یه شرکت غیرانتفاعی و خصوصی غیردولتی خیریه که  عمده کارش حمایت از کودکات ابتلا به سرطانه. تموم دارائی این موسسه رو تقریباً مردم و یه عده پزشک بی ادعاء تأمین میکنند.من چون خیلی آدم وسواسیم بعد از تحقیق و تفحض فراوان به این نتیجه رسیدم که دستها رو بالا بزنم و هر چی که در توان دارم کمک کنم.از شعار این موسسه خیلی خوشم اومد (با ۱۰۰۰ تومان چی کار میشه کرد؟)
واقعاً چی کار میشه کرد؟یه بعداز ظهر بری فست فود،یه دلی از غذا دربیاری؟یا که نه بری  سفره خونه و کباب با دوغ بخوری و خمیازه بلند و تا صبح بگیری بخوابی؟
واقعاً یه کم بیائیم فکر کنیم ۱۰۰۰ تومان تو این دوره به چه کاری میاد؟
البته هدفم تبلیغ واسه کسی یا چیزی نیست ولی توصیه میکنم قبل این که کاری بکنید برید یه نیم نگاهی به وبسایت این مؤسسۀ خیریه بیندازید،هیچ کاری که نکنه این پول و واسه بیمارهای مملکت خودمون خرج میکنه نه مث کمیته امداد خودمون که بدبختی از سر رو روی مردممون بالا پائین میپره،اون وقت میره جهیزیه عروس و دامادهای حزب ا..(هدف از درج نقطه به جای الله حفظ حرمت الله است که بی خودی پسوند گروهی نشود!!!) رو تهیه میکنه،واقعاً نوبره به خدا!!!
خلاصه لُب کلوم الکی پولتون و حروم نکنید،چون من تهرون نیستم شاید  اشتباه کرده باشم.اول برید یه تحقیقی یه نگاهی بیندازید،منم سعی میکنم تو چند تا شبکه اجتماعی مث: فیسبوک و تویتر و دنباله و بالاترین مطرحش کنم،که اگه درست باشه بریم یه فیضی تو این ماه مبارک ببریم.
یا حق... 

ربنا گفتی و عشق آغاز شد

جواب نوشت:
چند روز پیش داشتم تو نت یه گشت و گذاری میزدم یهو چشم افتاد به صفحه طنز یه روزنامه (البته اگه بشه اسمش و گذاشت روزنامه!!!) که ۲۰۰ تا خواننده هم نداره و کار هر روزش ترور شخصیت آدماست!!! این روزنامه کم تیراژ که فکر کنم همه بتونن حدس بزنن اسمش چیه،یه کاریکاتور طنز از استاد شجریان کار کرده بود که استاد رو با پیژامه نشون میداد که داشت تار میزد و میکروفون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌BBC و  VOA روبروش بود داشت به اصطلاح میخوند!!!
آخه یکی نیست به این سردبیر خیالاتی وکم سواد این روزنامه ۲۰۰ خواننده ای (اکثر مشتریهای این روزنامه جیگر فروشی و کباب فروشی هاست و اغلب به صورت کیلوئی!!!) بگه تو کجا و استا محمدرضا شجریان کجا!!! برو هر وقت تونستی یه آیه قرآن رو از بر بخونی بعداً بیا به کسی خرده بگیر!!! این آقا مث اینکه یادش رفته که بعد از زلزلۀ فجیع بم که همه داشتن به واسطه مسئولیت پر خطیر ،هدایای کشورهای کمک کننده (پتو-چادر و ...) رو تو بازار سیاه آب میکردند،استاد اومد با هزینه شخصی یه تالار با عظمت واسه مرحم زخم مردم به رنج و ماتم زدۀ بم ساخت.
اینو گفتیم تا فکر نکنند استاد فراموش شده!!!
فلاش بک :
تو گیر و دار انتخابات بود که استاد طی یه نامه ای اعلام کرد که پخش کلیۀ آثار من از صدا و سیما خلاف نظرشه و نباید دیگه از آثار من بهره برداری شخصی و جناحی بشه.البته استاد شجریان طی ملاقات با آقای ضرغامی گفته بود که قضیۀ ((ربنا)) از دیگر آثارش جداست و هدیه به ملت ایرانه.
این رسم ما ایرونیهاست که همیشه نخود هر آشیم و هنوز اسممون و نخونده میگیم من!!! لُب کلوم معاونت صدای صدا سیمای میلی!!! پا برهنه و نسنجیده میاد تو ماجرا و میگه دیگه ربنای استاد شجریان پخش نمیشه!!!
خب نشه!!! مگه ما منتظر پخش کردن یا نکردن جنابعالی میمونیم! این آقا یادش رفته که نسنجیده به احساسات ملت توهین کرده.
یادمه اوایلی که شروع به گرفتن روزه کرده بودم،هر وقت ربنا از تلویزیون و مسجد محل پخش میشد من نا غافل به سفره افطاری حمله میکردم و شروع به خوردن میکردم!!! تا یه دو سالی این کارم بود تا بعدها فهمیدم که ای دل غافل ...
نتیجه اخلاقی : مردم ایران هیچ وقت دست رد به سینۀ مفاخرشون نمیزنند...

توضیحات:
ربنا ...
استاد در اين قطعه ، 4 دعا كه با ربنا شروع مي شود را مي خوانند و اين 4 قطعه از سوره مختلف ( آل عمران - مومنون - كهف و بقره ) انتخاب شده اند و جز در مورد ربناي اول در سه مورد ديگر همه آيه قرائت نمي شود بلكه از سر كلمه "‌ربنا " خوانده مي شود . در زير ضمن اينكه لينك دانلود " ربنا " را مي بينيد ، متن آن را نيز مرور مي كنيد :‌
ربناي اول : سوره آل عمران از سوره هاي مدني - آيه شماره 8
متن عربي : ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب .
ترجه فارسي : بارالها ، دل هاي ما را به باطل ميل مده پس از آنكه به حق هدايت فرمودي ، و به ما از لطف خويش اجر كامل عطا فرما كه همانا تويي بخشنده بي عوض و منت .
ربناي دوم  : سوره مومنون از سوره هاي مكي - آيه شماره 109
متن عربي : انه كان فريق من عبادي يقولون ربنا ءامنا فاغفرلنا وارحمنا و انت خير الرحمين .
ترجمه فارسي : زيرا شماييد كه چون طايفه اي از بندگان صالح من روي به من آورده و عرض مي كردند بارالها ما به تو ايمان آورديم ، تو از گناهان ما درگذر و در حق ما لطف و مهرباني فرما كه تو بهترين مهربانان هستي .
ربناي سوم : سوره كهف از سوره هاي مكي - آيه شماره 10
متن عربي : اذ اول الفتيه ال الكهف فقالوا ربنا ءاتنا من لدنك رحمه و هيي لنا من امرنا رشدا.
ترجمه فارسي : آنگاه‌ كه آن جوانان كهف ( از بيم دشمن ) در غار كوه پنهان شدند از درگاه خدا مسئلت كردند بارالها تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتي عطا فرما و بر ما وسيله رشد و هدايتي كامل مهيا ساز .
ربناي چهارم  : سوره بقره از سوره هاي مدني - آيه 250
متن عربي : و لما برزوا لجالوت و جنوده قالو ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علي القوم الكفرين .
ترجمه فارسي : چون آنها در ميدان مبارزه جالوت و لشكريان او آمدند از خدا خواستند كه بار پروردگارا به ما صبر و استواري بخش و ما را ثابت قدم دار و ما را بر شكست كافران ياري فرما .
مناجات در مثنوی افشاری :

مناجاتي كه استاد در مثنوي افشاري مي خوانند. اين قطعه با اشعار محمدجلال الدين رومي ( مولانا ) و از مثنوي معنوي مي باشد
اين دهــان بستي دهــاني باز شـــد
كـو خـورنده‌ي لــقمـه هاي راز شـــد
لــب فـروبــند از طـعـام و از شـــــــراب
ســـوي خوان آسـمــاني كن شـــتاب
گـر تــو اين انبان ز نـان خــالي كـــني
پـر زگـــوهــــر هـــاي اجــــلالي كـــني
طــفل جـان از شـير شــيطان بــاز كن
بــــعـــد از آنـــش بـا مـــلك انـــباز كــن
چند خوردي چرب و شيرين از طـعــام
امـــتحـــان كــن چـــند روزي با صــيام
چــند شــب ها خواب را گشتي اسير
يــك شـــبي بــيدار شــو دولـــت بـگير

مثنوي معنوي - مولوي

بر آب چشمه‌ساران...

Mon amour
sur l'eau des fontaines  mon amour
Ou le vent les amènent mon amour
Le soir tombé, qu'on voit flotté
Des pétales de roses
Mon amour
et des murs se gercent mon amour
Au soleil au vent à l'averse et aux années qui vont passant
Depuis le matin de mai qu'ils sont venus
Et quand chantant  soudain ils ont écrit sur les murs du bout de leur fusil
De bien étranges choses
Mon amour
le rosier suit les traces  mon amour
Sur le mur et enlace  mon amour
Leurs noms gravés et chaque été
D'un beau rouge sont les roses
Mon amour
sèche les fontaines  mon amour
Au soleil au vent de la plaine et aux années qui vont passant
Depuis le matin de mai qu'il sont venus
La fleur au cœur, les pieds nus, le pas lent
Et les yeux éclairés d'un étrange sourire
Et sur ce mur lorsque le soir descend
On croirait voir des taches de sang
Ce ne sont que des roses
Aranjuez mon amour
بر آب چشمه‌ساران
آن‌گاه که بــاد آن‌ها را با خود می‌آورد
شباهنگام گل‌های سرخ پرپر شده را
شناور بر روی آب می‌بینیم.
و بر این دیوار آنگاه که شب به پایان می‌رسد
گمان می‌کنیم که لکه‌های خونی را ببینیم،
که جز گل‌های سرخ نیستند
آرانخوئز، عشق من!..



لینگ دانلود ترانه

غربت شاملو در نهمين سال درگذشت...

چند روز پیش (جمعه، ۲ مرداد، ۱۳۸۸) نهمین سالگرد وفات شاعر آزادی بود.تقریباً اکثر وبلاگها و وبسایتها یه ستونی رو به شاملو اختصاص داده بودند،هر چی میخواستم در مورد شاملو یه چند خطی بنویسم  مگه میشد!!! دستم می لرزید و یاریم نمیکرد.گفتم بزارم سنت شکنی کنم!!! آخه ما ایرونی ها عادت داریم مرده پرست باشیم.گذاشتم یه چند روزی از ماجرا بگذره بعد بیام تو گود!!!
هر چند خودم و در حدی نمیبینم که حتی عکش شاملو رو تو وبلاگم لود کنم چه برسه به دو سه سطر ....،ولی گفتم تو این آشفته بازار آزادی بزار از شاعر آزادی هم یه یادی بکنم!!!
احمد شاملو در شعر تحت تأثیر نیما یوشیج و «شعر نو» بود. گرچه بعد ها وی سبک جدیدی را با عنوان «شعر سپید» یا «منثور» در شعر فارسی پدید آورد.
 شاملو غیر از کتب اشعار، ترجمه ها، نمایش نامه، داستان، قصه و آثار پژوهشی و فرهنگی بسیاری نیز دارد. کتب اشعار او که جایگاه خاصی در میان شاعران و خوانندگان دارد هوای تازه، باغ آینه، لحظه‌ها و همیشه، آیدا در آینه، آیدا، درخت و خنجر و خاطره، قنوس در باران، مرثیه‌های خاک، شکفتن در مه، ابراهیم در آتش، دشنه در دیس، ترانه‌های کوچک غربت، مدایح بی‌صله، در آستانه و ... است.
اشعار سیاسی و پس از آن عاشقانه های وی جریان ادبی ایران را متحول کرده و جایگاه شگرفی در میان شعردوستان دارد. وی در دهه 20 خورشیدی در فعالیت های سیاسی شمال کشور شرکت داشت و پس از آن در تهران بازداشت شده و به زندان شوروی در رشت منتقل شد. پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 نیز بازداشت و به زندان شهربانی و قصر منتقل می شود. وی در سال 1334 از زندان آزاد شد.
شاملو از اعضای کانون نویسندگان ایران بود و در سال 1348 به عضویت در این کانون در آمد. او در اوایل انقلاب سال 57 عضو هیئت دبیران این کانون بود.
احمد شاملو اشعارش را با صدای خود نیز تکثیر نموده و مراسم های شعرخوانی بسیاری برگزار کرده است. مجموعه کتاب و نوار صوتی کاشفان فروتن شوکران و سکوت سرشار از ناگفته‌هاست از جمله آنهاست.
اشعار سیاسی شاملوی بزرگ در سپهر شعر فارسی جاودان و اثر گذار بوده و بارها در میان هواداران وی تکثیر و خوانده شده است. شعر «مرگ وارطان» در مجموعه کاشفان فروتن شوکران که برای بزرگداشت وارطان سالاخانیان، مبارز مسیحی ایرانی که در زیر شکنجه های وحشیانه رژیم شاهنشاهی جان داد از اشعار مشهور احمد شاملو است. این شعر در ابتدا برای فرار از سانسور با نام «مرگ نازلی» منتشر شد.

بهار ، خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه ، زير پنجره ، گل داد ياس پير
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه ميفکن
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار...
وارطان سخن نگفت ؛
سرافراز ، دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت...
وارطان سخن بگو
مرغ سکوت ، جوجه مرگی فجيع را در آشيان به بيضه نشسته ست
وارطان سخن نگفت ؛ چوخورشيد
از تيرگی درآمد و در خون نشست و رفت...
وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود
يک دم در اين ظلام درخشيد و جست و رفت...
وارطان سخن نگفت
نازلي بنفشه بود ، گل داد و مژده داد:
"زمستان شکست" و رفت...

شاملو چند هفته پس از انقلا سال 57 به ایران بازگشت و سردبیر هفته نامه کتاب جمعه شد که پس از چاپ 40 شماره توقیف شد.
با گسترش سرکوب و خفقان سیاسی انتشار آثار او نیز متوقف شد. طی این سال ها که نزدیک به یک دهه به طول انجامید شاملو به سرودن شعر و پژوهش ادامه داد.
در اوایل دهه 70 برخی از آثار او به صورت محدود اجازه چاپ یافت. وی در سالهای پس از ان نیز در انزاویی تحمیل شده در منزلش در فردیس کرج همراه با همسرش آیدا زندگی کرد.
شاملو برای سالها اجازه انجام فعالیت های ادبی نداشت و بسیاری از آثار وی نیز در توقیف بود.
وی در این تنهایی پس از گذراندن دوران سخت بیماری آرتروز و قند و قطع پای وی در شب 2 مرداد 79 درگذشت.
پیکر احمد شاملو در امامزاده طاهر شهر کرج به خاک سپرده شد.
 سنگ قبر وی طی سالهای گذشته بارها توسط خانواده وی عوض شده است. ناشناسان سنگ قبر شاملو را که با امضای او مزین شده بارها تخریب کرده اند.