بدون شرح...

خدمتی مضاعف در سالی مضاعف!

خاک سرخ...

دیروزجمعه(1389/02/03) آسمون آبی جنوب سرخگون بود.بی اختیار گوشی موبایل رو برداشته  و چند تا شات ازش گرفتم.در همین گیر و دار آسمون سرخ گون، یاد آهنگ El Pueblo Unido Jamas Sera Vencido ویکتور خارای شیلیائی افتادم که سرشار از مبارزه بود،مبارزه ای که دیروز آسمان خشمگین با خاک سرخ داشت.
در شرم شرقی خود محو گوش فرا دادن به آهنگ حماسی El Pueblo Unido Jamas Sera Vencido بودم که خشم آسمان با باریدن بر خاک سرخ من و از رنج هائی که از خاک سرخ برده ام به پناه و آغوش باران و پاکی های نیالوده  اش حجرتی کوتاه و قیلوله گون سوق داد.
بر پاخیز و مبارزه کن
مردم پیروز خواهند شد
زندگی در آینده بهتر خواهد بود
برای تسخیر خوشبختی‌مان
بانگ هزاران جنگجو برخواهد خاست
بخوان سرود آزادی را
با اراده وطن پیروز خواهد شد...
مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد
مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد...
لینک دانلود با صدای: Quilapayún Group
لینک دانلود فارسی آهنگ به نام برپاخیز
لینک دانلود متن و ترجمه آهنگ
لینک دانلود خاک سرخ در آسمان ماهشهر با فرمت(3gp)

ویدئوی کوتاهی از خاک سرخ در آسمان ماهشهر

در توهم دوست و دشمن...

مارها قورباغه‌ها را می‌خوردند و قورباغه‌ها غمگین بودند
قورباغه‌ها به لک لک‌ها شکایت کردند
لک لک‌ها مارها را خوردند و قورباغه‌ها شادمان شدند
لک لک‌ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها
قورباغه‌ها دچار اختلاف دیدگاه شدند
عده‌ای از آنها با لک لک‌ها کنار آمدند و عده‌ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند
مارها بازگشتند و همپای لک لک‌ها شروع به خوردن قورباغه‌ها کردند
حالا دیگر قورباغه‌ها متقاعد شده‌اند که برای خورده شدن به دنیا می‌آیند
تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است
اینکه نمی‌دانند توسط دوستانشان خورده می‌شوند یا دشمنانشان!
مرحوم منوچهر احترامی

مدیریت ملانصرالدینی از پشت عینک!

پریروز(1389/01/26) مأموران فهیم شهرداری(زین پس به جای واژه ی رفتگر از واژه ی مأمور استفاده میکنم،چرا که در موقع گرفتن عکس مثل یک مأمور انتظامی با حقیر برخورد شد!) پس از مدتها خواب زمستانی و خرسی در سال کار و تلاش مضاعف(+) به محله ما قدم رنجه فرموده و مشغول تمیز کردن جوی های به اصطلاح آب(هر چیزی به جز آب در آن وجود داشت!) شدند.حضرات مضاعف پیشه ی گرامی پس از خالی کردن محتویات جوی،تمام لجن ها را به روی پیاده روی کنار جوی ریخته و برای تمیز کردن محل آلوده دوباره همون لجن ها رو به خود جوی برگردوندن و در یه چشم بر هم زدن صواب مضاعف را به کباب مضاعف تبدیل نمودند!
آخه من نمیتونم این مسأله رو درک کنم که مقامات و مسئولانی که دم از مدیریت دنیا به روش های نوین میزنند،چطور میتونند این تصاویر زیبا و شعف انگیز رو نادیده بگیرند!
مدتهاست که در فکر و توهم مدیریت جهان به سر میبریم ولی غافل از این قضیه هستیم که اول باید از داخل همین کشور این عمل انجام بگیره،بعد بیایم دایه ی مهربانتر از مادر واسه دنیا بشیم.شهرداریها که وضعشون اینه،شرکت گاز هر روز بدون هماهنگی در حال کند و کاری خیابون هاست،مخابرات که با یه بارون سه قطره ای تلفن 110 رو اشتباهی وصل میکنه تو خونه مردم! شبکه برق که با دوتا کولر روشن کردن شات دان میشه،آب آشامیدنی شهرها رو اگه تمساح بندازی داخلش در دم میمیره،از بس که توش کلر میریزن! اداره پست که حرفش و نزن،نامه رو پیشتاز میفرستی دو هفته ی دیگه میرسه،تازه در خوشبینانه ترین حالت ممکن، اگه برسه!حکایت ثبت احوال هم حکایت رنگ کردن کلاغ به جای طاووسه! هر کسی طلاق میگیره با ذکر دعای خیر مضاعف اسم طرف و بدون اینکه که آب از آب تکون بخوره،از تو شناسنامه اش نبش قبر و حذف میکنه! وضعیت دانشگاه ها که مشخصه،درس های رشته حقوق واسه یه دانشجوی ترم اولی رشته حسابداری توی سیستم ثبت میشه و دانشجوی نگون بخت هم نصف ترم و به همین منوال میگذرونه!
شاید ادامه داشته باشد!!!
پ.ن: همه ی مواردی که ذکر شد، شاید یک هزارم ماجراهای مدیریت ملانصردینی باشد!
لینک به مطلب:
آقای رحیم مشائی: نحوه ی مدیریت جدید دنیا را ارائه میکنیم(+)
آقای احمدی نژاد: برنامه ريزي مديران بر اساس استعدادهاي بومي باشد(+)

برای مشاهده تصاویر در سایز بزرگتر حتماً کلیک کنید!

وزش باد و رقص پرچم های فاتر!

مشت نشانه خروار: آقای ...... انتخاب به جا و شایسته جنابعالی را به ریاست ...... تبریک عرض میکنیم!
جمعی از کارکنان ......
بچه که بودم چون مدرسه ی ما از خونه مون کمی فاصله داشت و من هم آدم پرانرژی بودم با پای پیاده مسیر خونه تا مدرسه رو طی میکردم.همیشه در طی مسیر چون مدرسه ی ما بعد از سه چهار تا اداره دولتی قرار داشت،به برخی پلاکاردها و پارچه های نصب شده به سر در ادارات برخورد میکردم که همیشه واسم مث یه علامث سوال بی جواب بود!
بزرگتر که شدم و دست چپ و راستم و شناختم،بیشتر این علامت مث آهنگ ممتد پایان برنامه های صدا و سیما روحم و آزار میداد!همیشه با خودم فکر میکردم که ای خدا یعنی هر کی میاد شایسته و بجا هستش؟یعنی مگه میشه یه اداره توی دو ماه سه تا رئیس عوض کنه و واسه همه شون پلاکارد بزنن انتخاب بجا و شایسته...
هر چی فکر میکردم واسه قانع کردن خودم جواب دهان پرکنی پیدا نمیکردم.به واسطه ارتباطات نزدیکی که با کارمندان خیلی از ادارات دارم یه روز به سرم زد از چند تاشون که در حیات مستمر کاریشون روئسای زیادی رو تجربه کرده بودند،سوأل کنم،شاید جواب درستی گرفتم.
یکیشون میگفت: به ما چه ربطی داره که کی میخواد رئیس شه،تو اصلاً بگو یه رفتگر بیاد بشه رئیس و مسئول فلان اداره و ارگان،واسه دلخوشیش و این که تو مرخصی ها هوامون رو داشته باشه این و واسش مینویسیم تا یه وقت پیش خودش فک کنه که واقعاً علی آباد هم ده بوده و بس!
با خودم فکر کردم با این نتیجه رسیدم که دموکراسی هم چیز دهان پرکنی  که برخی از آقایان خارج از گود در بوق و کرنا میکنند واسه جامعه ی ما نیست و واسه جامعه ما مث شمشیر دو لبه و جام زهر میمونه و یه جور خودکشی اساسیه!جامعه ای که هنوز به ثبات رفتاری نرسیده و تکلیف خودش و با خودش مشخص نکرده چطور میتونه دم از جامعه آزاد و هزار صدائی بزنه.جامعه ای که با یه ساندیس طرفدارت میشه و با یه کرایه اضافی تاکسی و گرون شدن گوشت بهت فحش و ناسزا میگه،نباید انتظار داشته باشه که بتونه واسه خودش حرف بزنه.از جامعه ای که با 1000 تومن طرفدارت میشه و بهت رأی میده نباید انتظاری داشت.جامعه ای که رفتار باد پرچمی داره نباید دم از دموکراسی و این قسم از عبارات ناشناخته و قلمبه سلمبه بزنه. دموکراسی با این وصف الحالی که جامعه تهی ما داره یعنی تجزیه خاکی که واسش بیچارگی ها و فلاکت های وصف ناپذیری را تحمل کردیم.
تصویر فوق تزئینی است!

دشنه در دیس

اتوبان (خرمشهر-آبادان) بهمن ماه 1388
راننده تاکسی: آبادان،آبادان،آبادان دو نفر...
راوی: آقا ما خیابون امیری پیاده میشیم
راننده تاکسی: (بعد از طی کردن مسیر) داداش کرایه این مسیر 1000 تومانه!
راوی: ای بابا.ما این مسیر رو هفته ای سه بار میریم و میایم،تا جائی که یادمونه کرایه این مسیر 700 تومانه؟
راننده تاکسی: نه آقا ما چون بنزین آزاد میزنیم کرایه اینجوری میگیریم!
راوی: آقا این چه حرفیه،نرخش همینه مگه سهمیه بهتون نمیدن؟
راننده تاکسی: فلان فلان این دولت بشه! فلان فلان شده ها خودشون بنزین ها رو میدزدن واس خودشون به ما بیچاره ها که میرسن بامبول بازی در میارن!
راوی: من قصدم طرفداری از دولت نیست،اما تو داری از من زیادی کرایه میگیری؟
راننده تاکسی(در حالت خشم): مث که حرف حسابی و آروم حالیت نمیشه ها؟ 1000 میدی یا جور دیگه ازت بگیرم ؟
راوی(بی پناه و بغض آلود): چرا هر کی هر کار دیگه ای میکنه میزاره تقصیر اون یکی؟ همین کارها رو کردید که الان وضعیت مملکت اینطوریه! شما به کار خودت بچسبید،دنبال دلیل و بهونه نگردید!
راننده تاکسی: وقتی که مملکت و مث گوشت قربونی کردن و هر کی از یه جاش داره برمیداره،چرا من و زن و بچه ام نخوریم؟!!!؟
راوی(بعد از کمی مکث و تأملی کوتاه در ذهن خود): مث این که این خرقه ی پوسیده جای دوختن نداره! خب بیا اینم 1000 تومن کرایه.اما خدائیش حقش نبود از من دانشجو زیادی پول گرفتیا؟
راننده تاکسی: برو بابا دلت خوشه ها،برو به درس و مشقت برس.شماها همه تون سرتون بوی قرمه سبزی میده!
این دیالوگی واقعی و  کوتاه بین یک راوی بیچاره و راننده ای حق به جانب و عبوس بود!
خدائیش تا به حال چند بار با چنین دیالوگ نهادینه شده ای که الان دیگه تقریباً جزء لاینفک فرهنگ سحرآمیز ما شده،بر خورد کردین؟
ما ایرانیها همیشه یه عادت بد داریم که واسه تموم کارهامون یه بهانه میتراشیم و از زیر بار مسئولیت شونه خالی میکنیم.و اگه بهمون بگی چرا اوضاع این طوریه یه جواب واحد میشنوی : قبل از ما اینطوری بوده و ما هم طبق همون اصل داریم ادامه میدیم!
همیشه در حال تقابل و مقابله به مثلیم و اونقدر درگیر این حس مالیخولیائی میشیم که دیگه وقتی واسه تلنگر زدن به خودمون پیدا نمیکنیم. سر همین اصل غلطه که هیچ وقت نباید منتظر تحول و اصلاحات امور باشیم و توی این بازی شطرنج فقط مهره ها  رو جابه جا میکنیم و روش همون روش منسوخ گذشته است.قبل از این که به دولت و خیلی از چیزها گیر بدیم اول باید به خودمون گیر بدیم که با افکار و روش غلطمون دولت و دولتها رو میسازیم.
پ.ن: نام این پست از مجمعه شعر دشنه در دیس احمد شاملو اقتباس شده./.

سیزده بدر مجازی و دور دنیا در یک روز!

امروز تو وبلاگستان فارسی هر کی تا تونسته از سیزه بدر و گشتن تو روستاها و کوه و کمر نوشته،ما هم گفتیم مسنتدات عینی خودمون رو از این سیزده بدرکنون که مطمئنم هیچ کی مث من نتونسته نحسیش و بدر کنه در چند خطی بنویسیم!
خلاصه بعد از کلی کلنجار رفتن با خودمون و تصمیمات متعدد و طی فرایندی آنی شروع به گشت و گذار مجازی کردیم! بار و بندول رو شامل یه فلاکس چای بود و چند تا قند رو سرمون گذاشته و شروع به گشتن جاهائی کردیم که عمراً کسی بتونه تو یه روز طی کنه!
حدأقل تو این زمینه مطمئنم کسی نمیتونه رکورد منو جا به جا کنه.اول که میخواستم سفر رو شروع کنم  یه سر به وبلاگ بر و بچ زدم دیدم سوت و کوره.یهو چشم به وبلاگ آق امیر هاشمی افتاد که حرف نماز جمعه و سیزده بدر،رو زده بود به رسم این که تهرون دم دست تر بود یه سر به نماز جمعه تهرون زدم و یه فیضی از بیانات نامفهموم(لااقل واسه خودم) آیت اله امامی کاشانی تا سر حد جان برده و سفر رو با دعای خیر خطیب همیشه امیدوار تهرون شروع کردم.ما یه آشنائی عزیزی تو Oberndorf  Salzburg اتریش داریم گفتیم اول یه سر به اونجا بزنیم که کلی وقته ندیدمش.جاتون خالی کلی از ما پذیرائی شد و واقعاً خوش گذشت و چون وقت زیادی نداشتم از آشنامون خداحافظی کرده و راهی هلند و آمستردام شدم! والا چون ما محل زندگیمون با دریا فاصله چندانی نداره گفتیم به رسم عادت یه سر به لب آب و پل زیبای Graffiti In Holland بزنیم.جاتون خالی کلی صفا داشت،ولی نمیدونم چرا مردم هلند اینقده بی بند و بارند و اصلاً شئونات اسلامی رو رعایت نمیکنند،مخصوصاً که من تازه از نماز جمعه برگشته باشم!
یه نگاه به ساعت کرده و فرمون و چرخونده و به  پاریس رفتم.پاریسم که شکر خدا از هر طرف نگاه کنی برج زهرمار (ببخشید ایفل) رو میبینی،کلی جهانگرد رو دیدم که از شانس بد هر چی گشتم یه ایرونی ندیدم! یه گشتی تو پاریس زدم و جاتون خالی یه دلستر خنک(فکر بد نکند خوب نیگاش کردم روش نوشته بود حلال!!!) نوش جان کرده و راهی فلورانس ایتالیا شدم.البته قصد داشتم به ونیز برم که گویا فرمون قاط زده و یهو تو فلورانس ولو شدم! تعریف بستنی فلورانسی رو خیلی شنیده بودم،نتونستم طاقت بیارم و با اینکه با خودم عهد کردم زیاد پرخوری نکنم یه حمله جانانه به بستنی ها کردم!
یه نیگاهی به ساعت تسک بار ویندوز کردم و دیدم وقت زیادی ندارم و باید برم و به کارهای عقب افتادم برسم.یهو به سرم زد برم برزیل. از بچگی این کشور رو به خاطر تیم ملی فوتبالش دوست میداشتم.تعریف سائوپائولو رو خیلی شنیده بودم استخاره نکرده و فلفور به سائو رفتم.یه چیزائی شنیده بودم ولی حقیقتش واسم هذمش یه ذره سخت بود.خیلی طول کشید تا تونستم ترافیک رو رد کنم.تا به حال شهری به این بزرگی و شلوغ پلوغی ندیده بودم.بین راه یه  سر به تمرین تیم سائوپائلو زدم،محو بازی زیبای تمرینی بچه ها شده بودم که نفهمیدم چی شد که یهو برق کم و زیاد شد و کامپیوترم خاموش شد!!!
پ.ن/1 : گوگل ارت (به انگلیسی: Google Earth)،برنامه‌ای است که توسط شرکت کی‌هول ساخته شده‌است و برای مشاهدهٔ تصاویر ماهواره‌ای گرفته شده توسط شرکت‌های satellite imagery و aerial photography و GIS 3D از سراسر زمین استفاده می‌شود. این برنامه در سه گواهینامه ارائه می‌شود.این برنامه همچنین امکان دیدن نقشهٔ جاده‌ها و خیابان‌های شهرها و روستاهای مختلف جهان را فراهم کرده و از دیگر امکانات این برنامه می‌توان به جستجو در هتل‌ها، رستوران‌ها و دیگر اماکن مختلف شهرها اشاره کرد./ویکی پدیا
1.  تصویر و مستندات من از نماز جمعه تهرون به دعوت آق امیر هاشمی به اضافه عکس(+)
2.  تصویر و مستندات من از سفر به Oberndorf  Salzburg اتریش به اضافه عکس(+)
3.  تصویر و مستندات من از سفر به آمستردام هلند به اضافه عکس(+)
4.  تصویر و مستندات من از سفر به پاریس فرانسه به اضافه عکس(+)
5.  تصویر و مستندات من از سفر به فلورانس ایتالیا به اضافه عکس(+)
6.  تصویر و مستندات من از سفر به سائوپائولو برزیل به اضافه عکس(+)
پ.ن/2 : امتحان کردنش ضرر نداره!!!