بلند خواهم شد
پرده شک را کنار خواهم زد
و پنجره تردید را تا انتها باز خواهم کرد
تا بوزد نسیم خدا در اتاق تنهایی من !
تا نسیم بزداید زطاقچه غبار خاطرات گذشته ام را
خاطراتی که مرا تا تهی برد !
و لیوانی را که در گوشۀ اتاقم قرار دارد
را برخواهم داشت
و با نیمه پر آن
تمام گلهای قالی را آب خواهم داد
تا برویند و برایم ارمغان بیاورند
پروانه های شادی را
و سر به بیرون پنجره خواهم برد
و با صدای که همه مردمان
دنیا بشنوند
فریاد خواهم زد
«زنده باد زندگی »
3 نظرات:
زندگی ؟ وقتی خوبه که بهش امید داشته باشی . زندگی باید آروم باشه . باید اون چیزی رو که میخوای تو زندگیت بدست بیاری . برای بدست اوردن چیزی نباید ترسید خودم رو میگم میدونی که کوکا ؟
آره کوکا همونه . به نظرت اقدام کنم کوکا ؟ میشه ؟ اصلا اجازه میدی ؟
سلام
ما چاکریم امین جان
سربازی هم عالمی داره
ولی اون موقع که من رفتم خدمت بد تررین سالهای عمرم بود و دوره ی بدی بوئد کلا دهه 60
منتظرتم
ممنونم که امدی
یا حق
ارسال یک نظر