ام القری روزگار

اپیزود اول: شهر کوچک ما یه استادیوم فکسنتی کوچیک داره که من بعد از مدتها دوری از میادین توپ گرد هوس کردم که برم تمرین و شروع کرده و چربی های اضافه رو آب کنم و یا به قولی خودم و نونوار کنم! تقریباً یه سه هفت های میشه که مرتب ساعت 10 شب یا به قول رسانه ی میلی ساعت 22 میرم و تمرین و شروع میکنم.توی همین مدت که میرم واقعیت های جالب و موهنی دیدم که از ورزش عطای قهرمانی رو به لقا بخشیده و بخش تندرستی و سلامتیش رو حداقل واسه خودم مبنا گذاشتم.
تقریباً سالهائی که هنوز بچه و نونهال بودم با اخوی گرامی به سر تمرین تیم مطبوعش که میرفتم و تقریباً یه پای ثابت توپ جمع کن های تیم بودم.یه به قول بچه ها پشت گل همیشه خوب بازی میکردم! یادمه اون سالها که هنوز صدا و سیمای میلی درست و حسابی بازیهای فوتبال رو پخش نمیکرد و بازیکن ها واسه عشقشون فوتبال بازی میکردن و از پول خبری نبود (حداقل توی جنوب) استادیوم ها مملو از جمعیت بودن و تا پاسی از شب و تو ظهر گرما میرفتن و تیمشون رو تشویق میکردن.
بعد از سالها که سرگرم درس و مشق و زندگی روزمره بودم با همون تفکر قدیمی به استادیوم رفتم واسه یادآوری گذشته و ورزش کردن.هر شب که به استادیوم میرفتم آدم های عجیب غریبی روی سکوها میدیدم که قیافه و ژستشون به هر چی میخورد الا ورزش و فوتبال! از یکی از بچه ها که یه پای ثابت تمرین بود و مرتب میومد سوال کردم که اینا که الان روی سکوها هستند هوادار تیمتون هستند یا....؟
رفیقمون اولش یکم سر به سرم گذاشت و گفت: امین مگه خل شدی،مگه قلیون و صور ساتشون رو نمیبینی؟!!!!!؟
بابا اینا یه مشت آدم شیره ای هستند که بهترین جا واسه این کارها رو استادیوم انتخاب کردن به این حساب که کسی بهشون شک نمیکنه و آب از آب تکون هم نمیخوره و جای دنجیه!!!
من و میگی از تمرین کردن بیزار شدم و با خودم فکر کردم اینم از برکات اعمال اخلاق گرایانه و ناب و پر ادعای آقایونه که مرتب توی بوق و کرنا میکن که ایها ناس مملکت ما ام القری اسلامه و ما هم مروج ورزش و اخلاقیم!

اپیزود دوم: همیشه که توی محفلی از بزرگترهای فامیل و قدیمی ها میشینم حرف از این میزنن که قدیما مردم دین و ایمانشون خیلی بیشتر از حالاها بود و مردم پاکتر بودند و کمتر دروغ و ریا توی کارشون بود! چیزی که باعث میشد من این حرفای بزرگترها توی سرم جا خوش کنه و استنباط بشه اینه خودم حداقل توی این 27 سال زندگیم این به تدریج و به عینه دیدم که سال به سال مردم توی مملکتی که مسئولاش ادعا میکنن ام القری اسلامه میزان اعتماد و علاقه شون به دین کمتر و کمتر میشه که هیچ و در پاره ای از اوقات خود حقیر با همین دو چشم کم سو و دو گوش دراز خودم بارها دیدم و شنیدم که وقتی به رفقا و برخی میگم الان کار دارم و میخوام برم نماز بخونم ،انگار واژه ی عجیبی به گوششون خورده و شروع میکنن به تمسخر و سربه سرم گذشتن که برو بابا مگه تو هنوز نماز میخونی؟!!!؟اصلاً مگه نمازی هم مونده که تو بری بخونی؟!!!؟ برو بابا بعد از این همه ...... هنوز تو حرف نماز و دین رو میزنی؟!!!!؟ متحجر کهنه افکار!!!!
اولش زیاد واسم توفیری نداشت این گونه پندهای پدرانه و برادرانه دوستان و در دل بهشون میخندیدم که چه ربطی داره که شیر پاستوریزه با شیرلوله!!! اما پس از مدتی ادامه پیدا کردن و اپیدمی شدن موضوع نتیجه گرفتم که شاید نه،حتماً یه جای کار داره لنگ میزنه که قشر جوون این مملکت با وجود توی پاچه کردن و خوراندن درسهای اندیشه اسلامی و اخلاق اسلامی و آشنائی با قرآن کریم و همجوار بودن با اساتید مذهبی و مسئولای پرادعای دین پیشه(البته در ظاهر) به این نتیجه ی اجمالی رسیده.
با این اوصاف پیش اومده،بی درنگ با خود تفکری کرده و بر لب زمزمه میکنم،که دین را در پستوی خانه نهان باید کرد...

اپیزود سوم: چند روز پیش بلندگوی مسجد محل داد و هوار راه انداخته بود که ای اهالی همیشه در صحنه و شهید پرور ....... الان در میدان اصلی شهر قراره یه سارق مسلح،شلاق مجازات بر پشتش همچون نگینی پرزرق و برق یادگاری گذاشته بشه!
نمیگویم که مخالف مجازات هستم،اما مگر میشود یک جوان را در میدان اصلی شهر شلاق زد؟ مگر جای دیگری نمیشود پیدا کرد برای این کار؟
اصلاً چه شده که این جوون دست به این کار سخیف زده؟
همیشه به بهانه ای عده ای رو مجازات میکنیم ولی آیا با خود اندیشیده ایم که اگر این جوون ها کار و بار و شغل مناسبی داشتن این قضایا به وجود میومد؟
وقت اون نرسیده که در این مملکت به قول آقایون،ام القری اسلامی فکری به حال این موضوع پارادوکسی بشه؟
آیا پیشگیری بهتر از درمان نیست؟؟؟

5 نظرات:

نعیمه گفت...

پیشگیری کیلو چند.

امیر گفت...

سلام امین جان،
واقعا باید بگم بزرگترین قربانی این انقلاب اعتقادات مردم بود، اعتقاداتی که توی خیلی از آدم ها که قبلا معتقد بودن خشک شد و توی خیلی ها که اصلا معتقد نبودن به خاطر جبر محیط حالت ریا کاری رو به وجود اورد.
این بازی غلط رو میبینی که یه روز اون کسایی که نماز میخوندن به کسایی که نماز نمیخوندن ایراد میگرفتن و حالا قضیه بر عکس شده؟

مرتضی گفت...

سلام امین جون
منم با نظر آقا امیر موافقم
باید سوخت و ساخت

مینا گفت...

اپیزود اول : من ورزشکار نیستم ولی ورزشکارها را دوست دارم .
اپیزود دوم : خیلی چیزها رو در پستوی خانه نهان باید کرد . هر چیزی رو رو به زور بخوای به مردم حالی کنی قطعا عکسش از آب در میاد .
اپیزود سوم : از این مورد نفرت دارم. بنجشنبه صبح هم توی اهواز یه قاچاقچی رو توی یه میدون اعدام کردن . چه بر سر ما اومده که مردم میرن و مرگ یک انسان رو تماشا میکنن ؟ یعنی ما اینقدر از انسانیت دور شدیم ؟ اصلا مگه جرم قاچاقچی اعدامه ؟ اصلا از کجا معلوم که جرمی ثابت شده باشه ؟

مینا گفت...

اپیزود اول : من ورزشکار نیستم ولی ورزشکارها را دوست دارم .
اپیزود دوم : خیلی چیزها رو در پستوی خانه نهان باید کرد . هر چیزی رو رو به زور بخوای به مردم حالی کنی قطعا عکسش از آب در میاد .
اپیزود سوم : از این مورد نفرت دارم. بنجشنبه صبح هم توی اهواز یه قاچاقچی رو توی یه میدون اعدام کردن . چه بر سر ما اومده که مردم میرن و مرگ یک انسان رو تماشا میکنن ؟ یعنی ما اینقدر از انسانیت دور شدیم ؟ اصلا مگه جرم قاچاقچی اعدامه ؟ اصلا از کجا معلوم که جرمی ثابت شده باشه ؟