فال نوشت

امروز (1388/10/09) پس از مدتها،دستام لرزید و هوس لمس کیبورد به سرم زد،زیاد حس و حال خوشی نسبت به آپ کردن و پست جدید دادن نداشتم،ولی گفتم حالا که قراره یک ماهی به خاطر امتحانات ترم پست جدید ندم، یه فال بزنم (در مورد مسأله و سرنوشتی مهم) و با فراغ بال و انگیزه ای که فال بهم میده به آینده ها امیدوار باشم./..
اینم اول فال(کل فال هم در ادامه مطلب) :
 به نام خداوند رحمتگر مهربان
   بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
آنچه در آسمانها و در زمين است تسبيح‏ گوى خداى هستند و اوست ‏شكست ‏ناپذير سنجيده ‏كار (1)
   سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿1﴾
اوست كسى كه از ميان اهل كتاب كسانى را كه كفر ورزيدند در نخستين اخراج [از مدينه] بيرون كرد گمان نمى ‏كرديد كه بيرون روند و خودشان گمان داشتند كه دژهايشان در برابر خدا مانع  آنها خواهد بود[ولى] خدا از آنجايى كه تصور نمى ‏كردند بر آنان درآمد و در دلهايشان بيم افكند [به طورى كه] خود به دست ‏خود و دست مؤمنان خانه‏ هاى خود را خراب مى‏ كردند پس اى ديده‏ وران عبرت گيريد (2)
   هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ﴿2﴾
و اگر خدا اين جلاى وطن را بر آنان مقرر نكرده بود قطعا آنها را در دنيا عذاب مى‏كرد و در آخرت [هم] عذاب آتش داشتند (3)
   وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاء لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ (3)

ایران کشور عجایب!!!

دسر نوشت : اکثر وقتها به صفحۀ نیازمندیها و تبلیغات روزنامه و تیزرهای متنوع کانالهای تلوزیونی (منظورم داخلی نیست) یه نگاهی میندازم روزی نیست که در مورد تورهای مسافرتی به کشورهای متنوع و عجایب گیتی چیزی نبینم،بعضی وقتها که میرم تو عالم هپروت و خیال و به طور ناخوداگاه خودم و اونجاها حس میکنم،بعد یادم میاد که شهریۀ این ترم دانشگاه و ندادم و تموم خواب و حس شیرینم تبدیل به زهر میشه،اما وقتی به این فکر میکنم که نو ایرانم هر روز سوژۀ جدیدی جلو پام سبز میشه به آینده نداشته امیدوار میشم ...
پ ن : واقعاً تو ایران چیزای عجیبی پیدا میشه.دیروز (پنجشنبه 1388/09/26) که داشتم می رفتم ترمینال که برم آبادان به صحنۀ عجیب غریبی برخوردم که سریع و طی یه عملیات ژانگولری با گوشی موبایلم یه عکس فوتوژنیک ازش گرفتم.
ما که داشتیم سوار اتوبوس  میشدیم چون چند ساعت قبل بارون باریده بود به علت پوسیده بودن سقف اتوبوس و،وجود سوراخ ها و گسل های فراوان،داخل اتوبوس مثل چشمه های دماوند شده بود که اگه قبلش اطلاع داشتم یه قلابی یه چیزی بر میداشتم واسه ماهیگیری با خودم میبردم!!! راننده که گرگ بارون دیده بود سطل آشغال بغل صندلی مسافرا رو برداشت و با سیم برق روشنائی بالای سر مسافرا و پردۀ نگون بخت، سطل آشغال رو زیر سوراخ سقف و بالای سر مسافرای بیچاره و از دنیا بی خبر نصب کرد!
تا اون دو ساعتی که تو اتوبوس بودیم همش تو دلهره و ترس این بودیم که یه وقت سطل به اصطلاح  آشغال وارو نشه و ما بر باد بریم.درهمین گیر دار نبرد با ریختن یا نریختن آب درون سطل بر سرمان یاد این شعر از پژمان بختیاری افتادم که میگفت :
گر نشان زندگی جنبندگیست
خار در صحرا سراپا زندگیست
هم جعل (نوعی سوسک بیابانی)زنده است هم پروانه لیک
فرقها از زندگی تا زندگیست
پرسش روز جزا بی حاصل است
چون حساب زندگی با زندگیست
ما ز جام زندگی خون می خوریم
راستی این مرگ است ؟ یا زندگی
گرچه بدنام است بویحیی ،ولی
آن چه جان می گیرد از ما زندگیست...
                                          
برای دیدن تصویر در نمای بزرگتر کلیک کنید

گوگل ویوی من...

 گوگل ویو از نظر ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد :
گوگل ویو(به انگلیسی: Google Wave، ویو به معنی موج) یک «ابزار ارتباط و همکاری شخصی» است که توسط گوگل و در ۲۷ مه، ۲۰۰۹ معرفی شد.و یک برنامه اینترنتی و پروتکل است که می‌تواند نامه الکترونیکی، پیام‌رسان فوری(مسنجرها)، ویکی‌ها و شبکه‌های اجتماعی مجازی(مانند فیس‌بوک)را ادغام کند. گوگل ویو یک نرم‌افزار مشارکتی، همزمان.بوده و قابلیت افزودن افوزنه‌های متفاوتی دارد.به طور مثال بررسی‌کننده دستور زبان که برای ۴۰ زبان کارائی دارد
پ . ن : بالاخره بعد از مدتها کش و قوس من و ور رفتن با جیمیل و پاچه خواری گوگل  و لطف عموممد من هم صاحب یه دعوت نامه عضویت گوگل ویو شدم،فعلاً درگیر شناسائی منوها و قابلیت هاشم اگه چیزی حالیم شد واسه دوستای گوگلیم دعوت نامه میفرستم،بین خودمون باشه فعلاً اجاره نشیننم!!!



برای دانشجو که عمریست،اجاق نشین زمستونه...

اجاق
غريب و گنگ و بي فرياد ، اجاقي سرد و خاموشم
نفس هام سرد و يخ بسته ، زمستون تو آغوشم
يه روز تو سينه ي سردم ، هزاران شعله برپا بود
تنم فانوس شب سوز شباي سرد يلدا بود
يه شب بادي غريب اومد
تا صبح بارون به من باريد
منو خاموش مي کرد بارون
مي برد خاکسترامو باد
چشام در انتظار اشک
لبام در حسرت فرياد
حالا خالي تر از خالي
اجاقي سرد و خاموشم
نفس هام سرد و يخ بسته
زمستونه تو آغوشم
اجاقي خالي و خاموش مث يه قلب بي خونه
يک با دست آفتابيش تو رگ هام خون مي جوشونه
مي دونم شعله ور مي شم مي سوزونم زمستونو
مي گيرم با سر انگشتم همه نبضاي لرزونو
مي دونم شعله ور ميشم مي سوزونم زمستونو
مي گيرم با سر انگشتم همه نبضاي لرزونو
                                                 اردلان سرفراز