اکنون شیپور نبرد را به صدا در آور

ديروز(1389/06/09) روز جهاني وبلاگ نويسي بود.جهان ما با وارد شدن به قرن بيست و يکم وارد مرحله ديگري از رويکردهاي اجتماعي شده است.برخي از اين رويکردها در برخي از افق هاي گيتي به مثابه ي زندگي روزمره مورد قبول قرار گرفته و جزء فعاليت هاي متداول مردم شده.و در افق هاي ديگر کره خاکي اين مسأله محل لشکرکشي هاي حکام و اعاده ي حيثيت دگرانديشان و جوانان.
جهان ما با آن همه پيچيدگي فرهنگي و اجتماعي که ثمره ي قرن بيستم بود ديگر نميتوانست جوابگوي خيل عظيم تفکر و نبوغ و انديشه هائي باشد که ساليان متمادي در پس پرده ي روزنامه ها و نشريات هفتگي خاک ميخورد و اجازه ي نشر و تکثير پيدا نميکرد.جهان قرن بيست و يک،ديگر در يک بُعد من خلاصه نميشد و اين بُعد من در مرحله گذار به من ها مبدل شده بود و به دنبال اعاده ي فتوحات از عرصه هاي مختلف اجتماع،اعلام موجوديت مينمود.
موج نوين وبلاگ نويسي خيل عظيمي از کشورهاي گيتي را در نورديد و با نگرش آلترناتيوي خود زنگ خطر را براي کشورهائي که در برابر اين تغييرات مقاومت مينمودند به صدا در مي آورد.ديگر شخصي براي رساندن صدا يا فکر و انديشه و يا اثر هنري خود نيازي به تلوزيون و روزنامه ها نداشت و براحتي با يک وبلاگ يا ميکروبلاگ ميتوانست بازخورد فکري خود را در هر جاي اين جهان به جائي ديگر برساند.
در گذشته برخي از ممالک در پناه آنچه عقب افتادگي تکنولوژيک ناميده ميشد هر آن را که خود صلاح ميدانستند بر ديگري و مردم ناآگاه خود ديکته و اجرا ميکردند،بدون آنکه خود را ملزم به پاسخي براي آنچه انجام ميدادند کنند و عموماً رسانه ها را نيز که در اختيار و بودجه ي خود بود را ملتزم به انتشار افکار و تأئيد رفتار خود مينمودند.
امروزه ديگر نميشود به راحتي به کشوري ديگر لشکر کشي نمود و عموماً جهان پرسشگر هر آينه سوالهاي بيشماري را نثار رهبران و سردمداران ممالکي ميکند که بر خلاف جريان آب شنا ميکنند.درجهان عصر حاضر با راه انداختن يک وبلاگ و يا استفاده و عضو شدن در سرويس هاي ميکروبلاگ(توئيتر-فرندفيد و ...) ميتوان آتش جنگ را از آنچه که هست خاموشتر و کم رمقتر نمود.
بر خلاف تصور برخي،موج نوين وبلاگ نويسي نه توان آن را دارد که عملي را به مسئول و شخصيت سياسي يا فرهنگي ديکته نمايد و يا آنکه تهديدي براي استقلال سرزميني باشد و عمده تلاشش رساندن صداهاي خاموشي ميباشد که در پستوي سانسورها خاک ميخورد و اجازه ي تکثير و نشر پيدا نميکند.
پ.ن: نام اين پست از نام يکي از ترانه هاي برايان آدامز الهام گرفته شده است/.



اکنون شيپور نبرد را به صدا در آور
اکنون شيپور نبرد را به صدا در آور، آنرا تنها براي من بنواز
وبا تغيير فصلها، به ياد اور که من چگونه بودم
حال نمي توانم ادامه دهم، حتي نمي توانم دوباره آغاز کنم
هيچ چيز برايم باقي نمانده، به جز قلبي تهي

من سربازي زخمي ام، پس بايد دست از نبرد بشويم
ديگر چيزي در انتظارم نيست، مرا از اينجا دور کن
يا همين طور که افتاده ام رهايم کن

اکنون شيپور نبرد را به صدا در آور، به آنان بگو اهميتي نمي دهم
هيچ جاده اي نميشناسم، که به مقصدي ختم شود
احساس مي کنم، بدون چراغ در تاريکي زمين خواهم خورد
همانجا دراز ميکشم، خيال ندارم ادامه دهم

آنگاه از بالاي بلندي، از مکاني دور دست
صدايي مرا مي خواند که، به ياد آور چه کسي هستي
اگر خود را ببازي، به زودي شهامتت را نيزخواهي باخت

پس امشب قدرتمند باش و به ياد اور چه کسي هستي
آري تو اکنون يک سربازي، که در ميدان نبرد مي جنگد
تا بارديگرآزاد باشد واين ارزش جنگيدن را دارد ...
برايان آدامز
Sound The Bugle now
Sound the bugle now, play it just for me
As the seasons change, remember how I used to be
Now I can't go on, I can't even start
I've got nothing left, just an empty heart

I'm a soldier, wounded so I must give up the fight
There's nothing more for me, lead me away
Or leave me lying here

Sound the bugle now, tell them I don't care
There's not a road I know, that leads to anywhere
Without a light feat that I will, stumble in the dark
Lay right down, decide not to go on

Then from on high, somewhere in the distance
There's a voice that calls, remember who you are
If you lose yourself, your courage soon will follow

So be strong tonight and remember who you are
Yah you're a soldier now, fighting in battle
To be free once more and that's worth fighting for…
Bryan Adams

4 نظرات:

مهتا گفت...

وقعا من خودم کل نگاهم به زندپی عوض شد از وقتی با وبلاگ آشنا شدم.. ای کاش چند سال زودتر بود

اردیبهشت گفت...

وبلاگ ها انگار تبدیل شده اند به دفترچه ی خاطرات روزانه. درددل ها، شکایت ها و ناله ها...

فقط صدای خش دار و زیبای برایان آدامز برای زمزمه ی برخی ترانه ها درخور و مناسب است. حالا جدا از این پست، ترانه ی SPIRIT از برایان آدامز معرکه ست

مينا گفت...

متاسفانه وقتي آدم داره وبلاگ مينويسه هم بايد سانسور كنه . يعني بايد خودسانسوري كنيم كاري كه همه روزه و همه جا داريم انجام ميديم .
و به نظر من وبلاگ نويسي تاثير خيلي زيادي در سطح علك و دانش داره . به شرطي دفترچه خاطرات نباشه . هر چند هر از چند گاهي بد نيست كه آدم كمي شخصي نويسي هم بكنه .
براي ما كه از داشتن رسانه ملي و روزنامه و كتاب خوب محروم هستيم وبلاگ نويسي و وبلاگ خواني بسيار مفيده .

Unknown گفت...

با تاخیر روز جهانی وبلاگ نویسی رو بهت تبریک می گم.