تجربۀ نسخۀ منسوخ

مونتین عقیده دارد؛ قضاوت فوري درباره چيزهايي كه جنبه هاي مختلف دارند، دليل كم عقلي و ديوانگيست.
یه چند صباحی به دلیل فوت یکی از بستگان و همچنین گرمای هوا که دیگر همزیستی مسالمت آمیزی با ما دارد،سر و صورت خود را اصلاح نکرده و روزگار خود را در کمال آرامش و در فضائی دیگر گذران مینمودیم.در این مدت که تقریباً یک ماهی میشد که با این چهره ی جدید و ناخواسته به هر مکان قدم میگذاشتم،نگاه ها رنگی دیگر به خود گرفته بود.در جائی،جنس نگاه ها بر من از نوع چپ و حب و بغض بود.در جائی دگر از جنس تعظیم و ادبیات کلیشه ای فیلم های حماسی جبهه ها و دهه شصت.
در یکی از همین روزهای پرتلاطم عید فطر،در حالی که در محل کار خود سرگرم کارهای روزمره می بودم،زنی میانسال و محجبه که برای حل مشکلش مراجعه نموده بود و بدون اینکه کار و مشکلش ربطی با من داشته باشد و اصولاً با جائی دیگر کار داشت،گوئی که کسی جز من در آنجا نبوده و نیست،و بی توجه به همکاران سلامی از جنس دیگر با من نمود و در آخر با ذکر قبول بودن طاعات و عبادات تنها با من بدرود گفته و دور شد،بدون اینکه حتی داند من طاعات و عبادتی داشته ام یا خیر.گوئی که ظاهر جدید من او را به گمراهی کشانده باشد.
در این سالهای کوتاه عمرم سلام و احوال پرسی های مختلفی با هزاران قشر مردم داشته ام و اصولاً در ذاتم حتی به در و دیوار هم سلام کرده ام ،چنینش برایم تازگی داشت.
اصولاً  از آن که انسانی هستم که برای کوچکترین مسئله ای دچار پریشانی و انبساط فکر میشوم،یه دو سه روزی این مسئله را آنالیز و حلاجی نموده و بدین نتیجه رسیدم که موطن ما بیش از هر زمان و هر کشور دیگر دچار حس ظاهر بینی مفرط میباشد،که در اکثر مواقع این حس با چاپلوسی و تملق درآمیخته شده و معجون سحر آمیزی به نام عوام میسازد که سالیان سال این وطن را رها نمیکند و هر دم و دهه ای با شکلی دیگر سر بر می آورد. گاهی با شکل کراوات و گاهی دیگر با شکل چفیه و گاهی دیگر ...
قرن هاست که هر آن چیز را که دلخواه کرسی نشینان وقت باشد،به خوردمان داده و تقاضای عافیت ننموده.باری چنین است که هر آئینه دچار سوء هاضمه و بالا آوردن قوت نانی میشویم که خود در مزرعه ی تاریخ با رنج و خون کاشته بودیم.
باری،آیا وقت آن نرسیده که بر آموخته های منسوخ گذشته گان خود که عمری بر طبل نادانی و انحطاط میکوبیدند خطی به بلندای بطلان کشیده و زندگی و خود و هم نوع خود را با نگاهی دیگر و بدون هیچ پیش زمینه و هاشوری و بایدها و نبایدهای دیکته شده تصور کنیم؟
باری،آیا وقت آن نرسیده که دینمان را از پشت چهره و چهره خود را از پس دینمان رها ساخته و آن باشیم که دینمان فدای چهره ی نقاب گونه مان نگردد و چهره و ذاتمان در پشت دینمان سنگر نگیرد،که عاقبتش سقوط دین و قحطی انسانیت است.

5 نظرات:

مهتا گفت...

این طاعت و عبادت قبول خیلی جالب هست !! تبدیل به یه تعارف شده

مينا گفت...

همين موضوعي كه اشاره كردي يعني اصلاح نكردن موقع فوت بستگان به نظر من يه رسم خيلي زشت و بده تو ايران . تا يك سال سياه پوشيدن و اصلاح نكردن زنان و مردان مگر مردگان را زنده ميكند ؟ اگر ميكرد كه من براي زنده ياد دختر عمم حاظر بودم سالها سياه بپوشم اگه حتي چند روز برميگشت . حالا اگه يك آدم نزديكي باشه كه ادم حال نداشته باشه قابل قبوله .
ديگه اينكه چاپلوسي و ظاهر بيني در عمق فرهنگ ما نفوذ كرده . و كار فرهنگي و تغيير يك چيز غلط در فرهنگ سالهاي سال وقت لازم داره . بايد حداقل دو نسل بگذره .

مينا گفت...

متاسفانه تو ايران هميشه اعتقادات و دانسته ها سينه به سينه منتقل شده . چون اصول اوليه تربيت كودك در ايران اطاعت و حرف شنوي بدون فكر از والدين است . من حتي پزشكي سراغ دارم كه مادربزگ من از او روشنفكر تر است . تا زماني كه يك ايدئولوژي خاص تو كشور باشه كه همه بايد همون رو قبول كنن كه جلوي فكر رو ميگيره اوضاع همينه

اردیبهشت گفت...

اینجا، ایران، عقل ها در چشم ها خلاصه شده.

نعیمه گفت...

فکر می کنم در بقیه جاهای دنیا هم ظاهر نقش به سزایی در برساخت هویت افراد داشته باشه.
شاید یکی از دلایل پولساز بودن صنعت مد هم همین مسئله باشه.
اما با این که گفتی دینمان را از پشت چهره و چهره امان را از پس دین رها کنیم، حرف به جا و شایسته ای بود.
موفق باشی و لطفا یه دستی هم به سر و صورتت بکش.