اندر احوالات آشپزی ما

قديما!!! يادمه اون موقعي که خيلي ريز و ميزه بودم واسم يه دنيا تعجب و سوال بود که چطوري ميشه آشپزي کرد.هي بزرگتر و بزرگتر ميشدم اين علامت سوال هم بزرگتر و گنده تر ميشد،اين علامت سوأل و اگه با تير چراغ برق دم در خونه مون مقايسه اش کنم بد و بيراه نگفتم!!!
خلاصه زمونه گذشت و گذشت و ما هم سري تو سرها پيدا کرديم.خدمت خيلي خيلي مقدس سربازي! که رفتم تازه ياد گرفتم که چطوري ميشه تخم مرغ و درست کرد،تازه تا اينجا پيش رفته بودم که انواع و اقسام پخت تخم مرغ و هم ياد گرفته بودم!!! تا مدتها به همه با زير چشمي ميگفتم بابا ما هم بلديم تخم مرغ درست کنيما،اونم هم ته دلش به ما  ميخنديد که اي بابا يارو چقدر .... است!منم که بي خبر از خنده و باطن يارو فکر ميکردم داره تحصينم ميکنه،ولي زهي خيال باطل!!!
قديميا به يه چيز خيلي معتقدند که خدا ميگه از تو حرکت و از من برکت.خلاصه دل و زديم به دريا و گفتيم يا اين بار ميشه يا واسه هميشه بايد به همين تخم مرغ بسنده کنم و لام تا کام حرف نزنم!طي يه عمليات ژانگولري من و آقا ميلاد(دوست عزيزم) که اهل اهوازه دست به يه جنايت بيرحمانه زده و تموم پولمون و به باد داديم و رفتيم واسه شام يه مقدار(يه مقدار که چه عرض کنم) خرت و پرت خريديم!يه يا علي گفتيم و دور از چشم آقا هاني(مسئول سوئيت مخابرات) رفتيم به جنگ سرنوشت طلسم شده.
دوتائي هر چي تو چنته داشتيم رو کرديم تا بتونيم اين غذاهائي رو که تو تصوير زير ميبينيد آماده کنيم،البته اين وسط نبايد از سامان گلريز هم بي توجه بود چون به خاطر ديدن برنامه ايشون يه دو سه باري توسط بچه هاي سوئيت ملامت شديم!!! خيلي به خودم فشار آوردم که اتفاقي نيوفتاده ولي حريف آقا ميلاد نشدم و مجبور شدم تو وب منتشرش کنم.
پ.ن : البته اين کلم? نامتجانسي که توي عکس دوم هست ( َدبل ) نام مستعار يکي از بچه هاست که مرتب از شستن ظرف ها طفره ميره،با اين کارمون به ايشون فهمونديم که اين بار نوبت توست و اونم راهي جز قبول اين قضيه نداشت. 

براي ديدن تصوير بزرگتر روي عکس کليک کنيد
براي ديدن تصوير بزرگتر روي عکس کليک کنيد
 

1 نظرات:

نگار گفت...

واااااااای خدا مردم انقدر خندیدم
الان زنده این ؟
چرا ماکارونیتوون این رنگی شده؟
ولی واسه ی دفعه اول خیلی عالیه
تبریک کد آقا