برای مادرم...


برای مادرم که امروز را در این عکس گذراند...

فراقی
چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری!
چه بی تابانه تو را طلب می کنم!
بر پشت ِ سمندی
گویی
نو زین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربه یی بیهوده است.
بوی پیرهنت،
این جا
و اکنون.
کوه ها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضور مانوس ِ دست تو را می جوید،
و به راه اندیشیدن
یأس را
رج می زند
بی نجوای ِ انگشتانت
فقط.
و جهان از هر سلامی خالی است
                               زنده یاد احمد شاملو

3 نظرات:

چیز گفت...

به همه چیزستان سر بزن

وحید گفت...

جاش خالی نباشه

مریم گفت...

من هنوزم نگاهم مانده در ابتدای این عکس ....
چقدر دلم گرفت ... چقدر دلم ....