ملت زنده کش و مرده پرست

اگر اهرام ثلاثه ی مصر با داشتن سه هرم مثلثی در دنیا از عجایب هفت گانه ی گیتیست،ملت ایران هم با داشتن سه حرف منفصل (م ل ت) از شگفتی های روزگارست!
ملتی که از دیر باز بر مردگانش تقدس والائی مینهد و خواه آنکه چه بسا همین مرده گان را در زمان حیات با خِفت و خواری از خود رانده باشد.
ملتی که تا زنده ای راهی به افکار پرطلاطمش نداری و بسان گلیم و جاجیم مادربزرگ میمانی که بعد از مرگش میشود جزء آثار باستانی و یادبود دوران های زجر و محنت های او.
دیشب(1389/06/01) به مراسم ختم و هفتم یکی از عزیزان سفر کرده رفته بودم.از قضا یکی از مداحان اهل بیت هم به منزل عزیز سفر کرده ی  ما شرف یاب شده بود و قصد خواندن زیارت عاشورا را داشت.زیارت عاشورا که شروع شد عده ای شروع به گریه و زاری کردند و من بدون توجه به گریه زاری کسانی که حتی این آشنای ما رو بیشتر از دو بار هم ندیده بودند شروع به خوندن قرآن!
توی ساز باد مخالف بودم که یکی از کسانی که در مجلس بود،گفت؛ مگه نمیبینی که مداح داره زیارت میخونه؟ تو چرا داری قرآن میخونی؟ الان موقع خوندن قرآنه؟یعنی تو زیارت عاشورا را قبول نداری؟
سری جنباندم و با زبان بی زبانی به آن شخص فرمودم که ما یکی را لطفاً بی خیال شوید،و بگذارید با درد خود در گور خود بیارامیم!
مراسم که تمام شد،یکی از شور دعا میگفت و دیگری از این،که یارو مداحه سنگ رو هم به گریه وا میداره،و توی این میون تنها کسی که محلی از اعراب نداشت این عزیز سفر کرده ی ما بود!
بعد از مراسم که چشمم یه این طرف یاوه گو افتاد که میخواست من و به اصطلاح خفت کنه گفتم؛ توی مراسم قصد نداشتم جوابت رو بدم،اما خدائی زیارت عاشورا چه ربطی به این عزیز سفر کرده ی ما داشت؟
برو از همون کسی که الفبای دینی رو یادت داده بپرس تا فرق قرآن با زیارت عاشورا رو یادت بده چون من هر چی بگم تو از سوزش تحتانی فرضش مینمائی!
کاش به جای گریه و زاریهای عبس و بی فایده کمی برای شادی روح مرحوم سوره ای تلاوت میکردی نه این که از غم آرزوهای برآورده نشده ی خودت زار و زار گریه کنی،این عزیز سفر کرده ی ما وسیله بود در حالی که هدف خود خودت بودی!
هدف از ذکر این داستان فلاش بکی به شیوا نظر آهاری عزیز و دوست داشتنی بود.کسی که یار و یاور مظلومان و یتیمان بود و امروز بی کس و تنها در یک سلول یک متر و نیمی آهنین.
شیوا تا هست از او بگوئیم زان که رفت دیگر چه سود به نوشتن و گفتن ما مردم زنده کش و مرده پرست.
شیوا در حال ساخت سرپناه برای کودکان کار و خیابان
شیوا در حال عیادت از کودکان بی سرپرست
براستی سزای چنین خنده ای سلول یک متر و نیمیست؟
لینک به مطلب(بروز شده)

7 نظرات:

مهتا گفت...

آدم جیگرش می سوزه از این که می بینه چطور جوونای این سرزمین اینطوری پرپر می شن .. خدا لعنتشون کنه..

نعیمه گفت...

آره امین سزای این خنده سلول است.
چون این خنده پاک و مهربانه و صادقانه است.
و از دید کژاندیشان پاکی و مهربانی و صداقت جرمی نابخشودنی است.

مينا گفت...

دوست عزيز سزاي خوب بودن و خوب ماندن و براي مردم بودن و آزاد زيستن تو اين مملكت مرگه و زندان و اين چيزها . ولي اگر دور از جون پست باشي و وطن فروش (مثل افتخاري و امثالهم)در بالا جاي داري . البته اين بالا بودن رو زمان ثابت ميكنه /زمان نشون ميده كه كدوم واقعا ارزش داره

اردیبهشت گفت...

سه حرف منفصل م ل ت . ولی تا دلت بخواد دددددوووووللللللتتتتت

سحر.ق گفت...

"راه بسته
رهروان خسته...
رهزنان
اهریمنانی،دشنه ها در مشت
هم از پیش،هم از پشت
با نفیری تلخ زیر لب که:
"باید برد،باید خورد،باید کشت!"

فریدون مشیری

لیلا گفت...

سلام داداشی.میل زدم واست.ممنونو
نمازو روزت قبول

مرتضی گفت...

امین جون اول از همه باید بازم مرگ عزیزتون رو تسلیت بگم و امیدوارم که غم آخرت باشه.
اتفاقا همیشه به این مسئله مرده پرستی ایرانی ها فکر میکنم،ولی با جوابی که تو به طرف دادی خیلی حال کردم.
سزای راستی و این خنده ها توی این مملکت بی سرو ته سلوله