حکایت مورچه و مورچه خوار

عموی مورچه: مورچه جان،چند وقت دیگه مونده به گزینش؟
مورچه: بیست روز دیگه عمو جان
عموی مورچه: خب مورچه جان بهتره این بیست روز رو بشینی توی خونه و هر چی توی این چهار سال زحمت کشیدی و خون دل خوردی یه مروری کنی تا رو سیاه نشیم،یادت باشه هر جا خسته و دلسرد شدی به آینده فکر کن!
مورچه: اگه بخواد از منابعی که من خوندم سوال بپرسه مطمئن باش،خیالی نیست.فقط میمونه متفرقه که دادم از کتاب فروشی واسم بیارند.
تمثال مبارک حضرت مورچه خوار و جناب مورچه

روز گزینش:
مورچه خوار: خب مورچه جون،طرفدار کدوم تیم ورزشی هستی؟
مورچه: آقا،آقا،طرفدار تیم ملی فوتبال آلمان هستم.
مورچه خوار: طرفدار کدم تیم!؟! یعنی تو طرفدار تیمی هستی که توی سازمان ملل به ضرر ما رأی میده؟!؟
مورچه خوار: نظرت در مورد کشورهای ترکیه و برزیل و چیه؟
مورچه: من زیاد در مورد این دو کشور اطلاعی ندارم،اما توی اینترنت خوندم که کشور ترکیه کشور لائیکیه!
مورچه خوار: پس تو توی اینترنت هم میری!!!
مورچه خوار: معمولاً جوون ها توی سن شما زیاد روزنامه میخونند،خب نظرت در مورد مطالعه و روزنامه خوندن چیه؟
مورچه: من زیاد روزنامه نمیخونم اما اگه وقت کنم و درس و مشق بهم اجازه بده،از توی اینترنت سایت های خبری رو یه دیدی میزنم.
مورچه خوار: پس تو زیاد توی اینترنت میری!
مورچه خوار: مثلاً چه سایتها و خبرگذاری هائی رو مرور میکنی؟
مورچه: زیاد فرقی ندارند هر کدومشون که به واقعیت نزدیک باشند!
مورچه خوار: کیهان و خبرگذاری فارس رو هم میخونی؟
مورچه: زیاد نه،اما روزنامه ایران و اعتماد رو گه گاهی میخونم!
مورچه خوار: که این طور....؟
مورچه خوار: در موقع رفع حاجت از کدوم طرف بدنت وارد مستراح میشی؟
مورچه: زبونم لال،این چه حرفیه؟ توی اون موقع کی یادشه که چطور میره تو!
مورچه خوار: پس تو زیاد هم التزامی به سنت ها و سیره ی بزرگان نداری؟
مورچه خوار: از چه رنگی خوشت میاد؟
مورچه: چون به حضرت علی علاقه ی خاصی دارم از رنگ سبز!
پس از یک ساعت
مورچه: آقا،نمیخواین در مورد خطوط انتقال و توزیع و سیستم های انرژی چیزی بپرسین؟
مورچه خوار:  در مورد چی؟خب وقتت تمومه بچه جون میتونی از روابط عمومی و امور اداری هفته ی بعد جواب گزینش رو بگیری.
عموی مورچه: خب مورچه جان؛چه کردی حاظر جواب بودی؟
مورچه: عمو جان هر چی خونده بودم و بلد بودم ازم نپرسید،فقط یه سری سوالات چپندرقیچی بود که پرسید و منم راستشو گفتم!
نتیجه مصاحبه در گزینش:
آقای مورچه،شما نتونستید واجب شرایط استخدام بشید!!!
پ.ن: داستان بالا را با کمی تغییرات در اسم و و رسم نگاشتم،و مورچه پس از این ماجرا در دانشگاه امپریال کالج لندن پذیرش فوق لیسانس در رشته ی برق با گرایش سیستم های کنترل و استخدام در یکی از شرکت های خصوصی بریتانیا در موضوع تولید برق با توربین های بادی را اخذ نمود./.

6 نظرات:

مهتا گفت...

اینجا مزرعه حیوانات هست پسرجان..

نعیمه گفت...

دختر عمه من رو تو گزینش استخدامی رد کردن چون «ظاهری آراسته» داشت.
دوست من رو تو گزینش استخدامی رد کردن چون نمی دونست امام جمعه هفته گذشته قم کی بود.
بعله به این می گن مملکت گل و بلبل.

سحر.ق گفت...

بازم جای شکرش باقیه که نپرسید اسم ضد آفتابت چیه؟چند درصده؟...خوش به حال مورچه...عاقبت بخیر شد...

مینا گفت...

دقیقا همین طوره که نوشتی . خواهر من برای اسختخدام کل وصیتت امام و رسالش رو از حفظ بود . مهم نیست شخص مورد نظر کارش رو بلد هست یا نه و از نظر روانی سالمه یا نه . مهم اینه که فرد مورد نظر اونها باشه . باید
گریس به حال این مملکت که فقط با دروغ کار جلو میرود

امیر گفت...

با نظر مهتا کاملا موافقم. خود مزرعه حیواناته اینجا.

اردیبهشت گفت...

می بینی چقدر نازنین هستیم؟
کجای دنیا همچین گزینش دقیق و عمیقی به عمل میارن از آدم؟ هان؟ نه دیگه. نمی تونی بگی. هیچ جا. ایران از هر نظر که بگی، تکه !
می دونی تا به حال چند نفر از همکارهام رو به خاطر همین گزینش های "با پای چپ وارد w.c میشی یا راست" ، از دست دادم؟ خیلی.
باز هم پست های مورچه و مورچه خوار بذار. خیلی ملموس و دوست داشتنی هستند