آنگونه که باید،نشد و نخواستیم تقدیرت کنیم.آن حس لعنتی تقبیح همیشه بر ما سایه فکنده،ای هم صدای دوران های محنت.افسوس که ما فراموش کنندگان را سرنوشتی جز فراموش شدن نیست،اما تو که فراموش شده نبودی و نیستی،ای صدای بن بست ها در گذرگاهان دشنه بر پشت!
در روزگاران کینه و خشم از عشق و انسانیت سرودی و بر زبان جاری ساختی،اهل تملق نبودی و از روی منشور وجودی انسان شعر گفتی.اشعار بی وزن و ناموزون رو تو موزون و پروزن نمودی ای همنشین با آیدا در آینه های زنگار بسته!در جستجوی مرغ بارانت درد مشترک را فریاد زدیم و بر سنگفرش نشستیم ای سرودی برای سپاس و پرستش.
درشبانه های تو مرثیه های خاک را از بر خواندیم و از مرگ خود سخن ها گفتیم و بر شالوده ی بودن ها فریاد آزادی را صدا زدیم ای خفته ی بیدار!
احمد شاملو/دی ماه 1357 در لندن |
تو کجایی؟
در گسترهی بیمرزِ اين جهان
تو کجایی؟
من در دوردستترين جای جهان ايستادهام
کنارِ تو.
تو کجایی؟
در گستره ناپاکِ اين جهان
تو کجایی؟
من در پاکترين مقامِ جهان ايستادهام
بر سبزهشورِ اين رودِ بزرگ که میسُرايد
برای تو...
احمد شاملو/ترانه های کوچک غربت/لندن،دی ماه57
لینک به مطلب:
6 نظرات:
سلام،
به نظر من شاملو با اون نگاه خاصش مخاطب خاص هم طلب میکرد و اگر چه که بین عموم اون طور که باید شناخته شده نیست ولی کسایی که میشناسنش و قدر نوشته هاش رو میدونن امکان نداره فراموشش کنن، امکان نداره.
شاملو یک پدیده بود . پدیده ای تکرار نشدنی و خاص . یک شاعر روشنفکر و آزاد . عاشق این هستم :
کوه با نخستین سنگها آغاز میشود
و انسان با نخستین درد.
در من زندانیِ ستمگری بود
که به آوازِ زنجیرش خو نمیکرد ــ
من با نخستین نگاهِ تو آغاز شدم.
شاملو .. شاعر عشق و آزادی
بعضی مواقع احساس می کنم از اعماق وجود من فریاد می کشد.
من هر وقت شاملو گوش می کنم با صداش تا ساعتها در گیر می شوم
برام عجیب بود که چطور تو در سالمرگ شاملو چیزی ننوشتی.
حالا خیالم راحت شد.
شعر شاملو دقیقاً معنای سهل ممتنع رو تازه می کنه. اونهایی که نباید می فهمیدن، شعرش رو درک نمی کردن ولی مخاطب های اصلی ِ شعرش، کاملاً به منظورش پی می بردن
روحش شاد
ارسال یک نظر