چراهای عریان

براستی چرا جامعه ی عریان ما نمی اندیشد، سرمنزل مقصود کجاست؟
براستی چرا این فرضیه ی یا رومی رومی یا زنگی زنگی دست بردار تاریخ ما نیست؟
براستی چرا شعار زنده باد و مرده باد از تاریخ هزار نویسنده ی ما پاک نمیشود؟

تصویر اول: جامعه ی جمع گرا و رو به رشد(آنها)

تصویر دوم: جامعه ی فرد گرا و رو به زوال(ما)

بیا ز سنگ بپرسیم
 درون اینه ها درپی چه می گردی ؟
 بیا ز سنگ بپرسیم
 که از حکایت فرجام ما چه می داند
بیا ز سنگ بپرسیم
زانکه غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را نمی داند
همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است
 نگاه کن
نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ
 چه سنگبارانی ! گیرم گریختی همه عمر
کجا پناه بری ؟
خانه خدا سنگ است
به قصه های غریبانه ام ببخشایید
 که من که سنگ صبورم
 نه سنگم و نه صبور
دلی که می شود از غصه تنگ می ترکد
چه جای دل که درین خانه سنگ می ترکد
در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد
 چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم
دلم ازین همه سنگ و درنگ می ترکد
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
از آن که عاقبت کار جام با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
 نه بی گمان همه در زیر سنگ می پوسیم
 و نامی از ما بر روی سنگ می ماند ؟
درون اینه ها در پی چه می گردی 
فریدون مشیری/مجموعه شعر از خاموشی

4 نظرات:

مهتا گفت...

علتش باید تو ذهنهای شتشو شدخ با ایدئولوژی بجوییم

نعیمه گفت...

پاسخ به هر یک از این سوالها می تونه خودش یک مقاله بلند بالا باشه.
شاید یکی از دلایل پیش پا افتادش این باشه که «نخواستن» یکیش هم این باشه که «نخواستیم».

نگار گفت...

به قصه های غریبانه ام ببخشایید
که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور


...

امیر گفت...

سلام،
با نظر مهتا موافقم. این ایدئولوژِی مطلق گرا ما رو به ناکجا آباد میکشونه آخر.