لبخندها و ضیافت خاک برهنه...

اپیزود اول :
تقریباً پنج سال پیش مقارن با روی کار آمدن دولت کریمه! حلول گرد و غبار در بعضی از افق های مهین اسلامی روئیت گردید.خوزستان هم تو این موضوع از قافله عقب نموند.ما خوزستانی ها که از هفت بلای طبیعی دنیا همین گرد و غبار رو کم داشتیم کم کم این کلکسیون هفت گانه رو کامل و کاملتر دیدیم!
اوایل با تعطیلات یک روزه مدرسه ای قضیه ماست مالی شد تا این که دست بر قضاء گرد و غبار همچون سپاه فاتح اسکندر بر فتوحات خویش افزوده و آسمان دودآلود تهران رو هم در نوردید! ما همچنان بر موضع سابق و خرافات گونه خویش ادله کردیم که شاید لایه اوزون بازیش گرفته و دست از سر ما بر نمیداره! اما با ورود این خاک برهنه به آسمان شهرهای همیشه صاف و ابری کشور دیگر این تو بمیری واس ما تو بمیری سابق نبود!
استان کرمان و شهر رفسنجان به علت شرایط کویری و خشک همیشه مشکل آب و رساندن آن به مزارع را داشته.از همین رو در بسیاری از موارد از هواپیماهای مخصوصی برای شلیک به ابرها و بارور کردن مصنوعی آن  برای آبیاری باغهای پسته استفاده بهینه میشه.اما به جای این حربه قدمی و ساده بعضی از افراد مسئول امروز مملکت با تعطیلات ساده لوحانه یک روزه سر ته قضیه رو هم میارن! تعطیلاتی که اگه از منظر اقتصادی بهش نگاه کنیم میلیونها دلار ضرر مالی و عقب گرد و به همراه داره و اگر هم از منظر انسانی اون رو مد نظر قرار بدیم کارمان با کرامت الکاتبینه !
به قول شهیار قنبری :
بوی گندم مال من***هر چی که که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من*** هر چی میکارم مال تو!!!
اپیزود دوم :
انگار همین دیروز بود که از درخت کهنسال همسایه و آشنای قدیمی مان بالا رفته و میوه کُنار را در ورای شیطنت ذاتیم بر زمین سرد رها کردم.یادش بخیر کودکی و نوجوانی ام را با این درخت کهنسال  و بارور گذراندم.شادی ها و غم هایم را با این درخت بارور و کهنسال تقسیم مینمودم.تنها بهانه ای که غم فرهاد را از برم به یغما برد خاطرات خانه قدیمی و درخت خاطرهایش بود.اما کنون این درخت خشک و بی بار،همچون عروسک بی دست و پائی بر من نیشخند میزند که دریغا گذشته با گذشته گان دمخور است نه با آینده بغض آلود نیامده!
این روزها واسم روزهای نابیه.مدتها بود ازشان خبری نداشتم.عیب کار هم در خودم بود زیرا که پیله ای خودساخته داشتم.آری امروز که از کنار آن درخت خشکیده و بی بار گذشتم ناخودآگاه غمی دیرپا مرا غرق در ابهام و اندوه کرد و شعر  باغی در صدای سهراب در دیدگانم نقش بست...
در باغی رها شده بودم
نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید
ایا من خود بدین باغ آمده بودم
و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود ؟
 هوای باغ از من می گذشت
شاخ و برگش در وجودم می لغزید
 ایا این باغ
سایه روحی نبود
که لحظه ای بر مرداب زندگی خم شده بود ؟
ناگهان صدایی باغ را در خود جا داد
صدایی که به هیچ شباهت داشت
 گویی عطری خودش را در ایینه تماشا می کرد
 همیشه از روزنه ای نا پیدا
این صدا در تاریکی زندگی ام رها شده بود
سر چشمه صدا گم بود
من ناگاه آمده بودم
خستگی در من نبود
 راهی پیموده نشد
ایا پیش از این زندگی ام فضایی دیگر داشت ؟
ناگهان رنگی دمید
پیکری روی علفها افتاده بود
 انسانی که شباهت دوری با خود داشت
باغ درته چشمانش بود
 و جا پای صدا همراه تپشهایش
زندگی اش آهسته بود
وجودش بی خبری شفافم را آشفته بود
وزشی برخاست
دریچه ای بر خیرگی ام گشود
روشنی تندی به باغ آمد
باغ می پژمرد
و من به درون دریچه رها می شدم
سهراب سپهری/باغی در صدا/از مجموعه زندگی خوابها 1332

به یاد خانه و درخت قدیمی اش این عکس رو لود میکنم!

6 نظرات:

مهتا گفت...

من این رو از نشانه های نکبت همه جانبه دولت کریمه می دونم..
اگرچه باهامات زیادی وجود داره که چرا قبلا نبودن و حالا هستن؟ یعنی بیابونای عراق تو هیمن 5 سال بوجود اومدن؟؟

نگار گفت...

هیچکی دست از سر ما بر نمیداره حتی لایه اوزووون
چه عجب در ساله نو شمارو زیارت کردیم
این روزها واسم روزهای نابیه.مدتها بود ازشان خبری نداشتم
توضیح میخوام ..
یا علی

نعیمه گفت...

آشنایی که کمی کله اش گنده است می گه که منطقه ای بین عربستان و عراق وکویت وجود داره که عملاً متعلق به هیچ یک از این کشورها نیست. هر ساله دولتهای این سه کشور مبلغی رو هزینه می کنند و بر روی شنهای روان این منطقه نفت خام یا یه چیز دیگه می ریزن تا این شنها و غبار بلند نشن. بعد از فروپاشی حکومت صدام و درگیری عراق در جنگ این کشور دیگه این هزینه رو نپرداخت. حالا عربستان وکویت هم لج کردن و این هزینه رو نمی دن (چون اونها خیلی درگیر این قضیه نیستن) به همین خاطر این منطقه به امان خدا ول شده و ایام خاصی از سال شن و گرد و خاک آن کشورهای همسایه رو می پوشونه که ایران و عراق در زمره این کشورها هستند.
گویا علت غبار این چندساله خوزستان هم همینه.
البته راست و دروغش پای همین آشنای نسبتاً کله گنده ما.

لیلا گفت...

تصمیمات عجولانه

امیر گفت...

سال قبل هم که توی همین تهران دو روز رو به خاطر این گرد و غبارا تعطیل کردن. امسال هم خبری شده از حالا ؟

Neda گفت...

babate aks daste dard nakone, you made my day, yadesh khaili bekhair