سورنوشت ها

بر آتش سجده نمیکنم ولی آتش را تقدس میکنم و در طاقچه کوچک آلونک قدیمیمان زندانی میدارم برای شبهائی که وطن در خوف و وحشت چکمه داران بی وطن سر در دامن تردید دارد.چه بسا که این شعله ی کوچک چراغ هدایتم گردد در شبهای پر از صدای گرگینه های سیراب شده از نعش خونین وطن.
بر آتش سجده نمیکنم ولی آتش را تقدس میکنم،زیرا که در تنگناها و بزنگاه های تاریخ وطن که پر از صلابه کشیدن  دختران و مادران مصلوب است خشم کوچکم را به خشمی خونابه چکنده مبدل میسازد که در راستای خط استوای زمان این سرزمین را از وجود اهریمن های زمان پاک و مقدس نمایم!
بر آتش سجده نمیکنم ولی آتش را تقدس میکنم که در شب با آن همه رعب و وحشت برخاسته از تاریکی اهریمنان روشنائی را بر چشمان رنج دیده جوانان وطن نمایان میکند که راه از بی راه را همچنان در گروی دل سپردن به گرمی آتش و حلقه زدن به دور عنصر بر آمده از اتحاد و همدلی دیرین و نهفته در زیر خاک این سرزمین یغماهاست!
بر آتش سجده نمیکنم ولی آتش را تقدس میکنم زیرا که در جهنم سوزان و منزل گه جلادان تاریخ ابزار مشعشع شکنجه قلب کنندگان واقعیات میگردد.چهارشنبه ها را دوست نمیدارم،زیرا که در روز پس از سه شنبه مبهوت زندگی ام همانند سردار خونین پیروز بر سپاه حق بر خون همرزمم خنده های سخیفی روا میدارد!
نه،ولی اسفند را بدون چهارشنبه  نمیتوانم از خود عبور دهم! اسفند را با چهارشنبه آخرین گلبرگ فتاده بر زیر پای عابر بی رمق کوچه های سرزمین پاک و رنگ پریده وطن دوست میدارم،باری گر از اسب فتاده ایم و لاکن از اصل نه!
باری،چهارشنبه وداع آخر اسفند با تاریکی هاست و سورش همچون روشنائی دم مرگ در حال رقص بر تاریخ به یغما رفته این سرزمین پایکوبان فریاد بر می آورد :
چهارشنبه سوری جشنواره نبرد نور با تاریکیهاست...


پاسداری یک نوجوان پارسی از آئین پاک چهارشنبه سوری!

2 نظرات:

مهتا گفت...

امید وارم سرزمین مادریمان پر از شادی های بزرگ و کوچک بشه.. سال نو مبارک

نگار گفت...

نمیخوای شما این وب آپ کنی
حدودا از پارسال تا حالا که میایم همین
پستو میبینیم
دست به کار شو جناب...
یا علی