امروز هم به سختي تونستم بلاگر رو باز کنم،خدا پدر و مادر اين AOL رو واسش نگه داره که بدادم رسيد،بعضي وقتها که با خودم تنها ميشم به اين فکر ميکنم که اگه AOL هم ما رو تنها بزاره و بره ديگه کي توي دنيائي که هميشه مرغ يه پا داشته من و ما رو همراهي ميکنه.
باري،اسفند هم به نيمه رسيد و بهمن فرسايشي از خاطر نيمه جانمان رخت بربست!هميشه طي يه رسمي که خودم واسه خودم بابش کردم شب قبل از نيمه اسفندماه ميشينم و سالي که توش قرار دارم و يه مروري ميکنم و واسه سال بعد به يه جمع بندي نهائي ميرسم،زياد هم سعي نميکنم اين جمع بندي رو عمومي کنم و تو دل خودم نگهش ميدارم و واسه سال بعدي که در شرف اومدنه برنامه ريزي ميکنم.
باري،اما امسال خيلي با خودم نشستم و دو دوتا چهارتا کردم و سبک و سنگين،ولي اصلاً نتيجه اي نگرفتم.اينم از شانس نگون بختمه که هر وقت نتيجه اي نگيرم اون سال بدترين سال در مياد.از يه طرف ميپرم که از درخت کال و بي مصرف محل يه خوشه اي بچينم.ولي ميبينم که سه متر با درخت فاصله دارم! از يه طرف رد ميشم ميبينم که صف عريض و طويلي جمع شده که با هل دادن و دعوا مشغول گرفتن سهامه،با خودم فکر ميکنم اينا الان دارن واسه چهل تومن که پول لاستيک دوچرخه هم نميشه اين جور تقلا ميکنند واي به حال روزي که ...
باري،خسته و نا اميد يه سر به احمد شاملو ميزنم و جوياي شعرش ميشوم،احمد با زبان بي زباني و سترون شعر گونه بر من حجت را تمام ميکند :
سینِ هفتمباري،اسفند هم به نيمه رسيد و بهمن فرسايشي از خاطر نيمه جانمان رخت بربست!هميشه طي يه رسمي که خودم واسه خودم بابش کردم شب قبل از نيمه اسفندماه ميشينم و سالي که توش قرار دارم و يه مروري ميکنم و واسه سال بعد به يه جمع بندي نهائي ميرسم،زياد هم سعي نميکنم اين جمع بندي رو عمومي کنم و تو دل خودم نگهش ميدارم و واسه سال بعدي که در شرف اومدنه برنامه ريزي ميکنم.
باري،اما امسال خيلي با خودم نشستم و دو دوتا چهارتا کردم و سبک و سنگين،ولي اصلاً نتيجه اي نگرفتم.اينم از شانس نگون بختمه که هر وقت نتيجه اي نگيرم اون سال بدترين سال در مياد.از يه طرف ميپرم که از درخت کال و بي مصرف محل يه خوشه اي بچينم.ولي ميبينم که سه متر با درخت فاصله دارم! از يه طرف رد ميشم ميبينم که صف عريض و طويلي جمع شده که با هل دادن و دعوا مشغول گرفتن سهامه،با خودم فکر ميکنم اينا الان دارن واسه چهل تومن که پول لاستيک دوچرخه هم نميشه اين جور تقلا ميکنند واي به حال روزي که ...
باري،خسته و نا اميد يه سر به احمد شاملو ميزنم و جوياي شعرش ميشوم،احمد با زبان بي زباني و سترون شعر گونه بر من حجت را تمام ميکند :
سیبِ سُرخیست،
حسرتا
که مرا
نصیب
ازاین سُفرهی سُنّت
سروری نیست.
شرابی مردافکن در جامِ هواست،
شگفتا
که مرا
بدین مستی
شوری نیست.
سبوی سبزهپوش
در قابِ پنجره ــ
آه
چنان دورم
که گویی جز نقشِ بیجانی نیست.
و کلامی مهربان
در نخستین دیدارِ بامدادی ــ
فغان
که در پسِ پاسخ و لبخند
دلِ خندانی نیست.
بهاری دیگر آمده است
آری
اما برای آن زمستانها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست.
احمد شاملو/هجراني(ترانه هاي کوچک غربت)/اسفند ماه 1357لندن
7 نظرات:
سخت نگیر.
انشاءالله سال خوبی در پیش رو داشته باشی.
این که با همه سختی هاش گذشت.. خدا کنه سال دیگه به آرامش برسیم
سلام
اولاً با CCF امتحان کن بلاگر بهتر باز میشه.
دوما مطلبت جالب بود
سوماً قالب وبلاگت خیلی جالبه از کجا آوردیش ؟!
(ببخشید UCF یا Ultrasoaft درسته)
همیشه در حال حسابم ولی هیج وقت به نتیجه فکر نکردم
موفق باشی
اومدم سال نو را پیشاپیش تبریک بگم.
امیدوارم که سال خوبی داشته باشی.
بلد هم نیستم اینجا برات گل بزارم.
فقط می نویسم.
گل گل گل
ارسال یک نظر