خزان نوشت

یه چند روزی به دلایل مختلف نبودم و آپ جدیدی نداشتم،لااقل مطمئنم تو این مدتی که نبودم آب از آب تکون نخورد و کسی از ننوشتنم ککش نگزید!
خیالی نیست،جز ... !
الان هم که دست به کیبورد زدم ،خیلی هم دل و دماغ و حوصله لمس کیبورد رو نداشتم واصلاً هم دلم واسه نوشتن غش نرفته! فقط دلم گرفته بود و گفتم حالا که فردا (1388/11/01) تولدمه و قراره  توی بیست و هفتمین خزان زندگیم برم یه آرزوئی کنم.قدیما میگفتن آرزو بر جوانها عیب نیست ولی ما توی این 27 خزان غیر از این دیدیم و شنیدیم. ولی خب رسمه و خوب و بدش پای قدیمی ها که این و باب کردند و،واسه ما هم هیچ توفیری نداره خوب یا بد بودنش!
امشب (1388/10/30) در آخرین لحظات دی ماه بعد یه روز خاموش بودن کامل خط همراهم  و ندادن هیچ اس ام اسی به دوستان پایه و همیشگی ام طبق یه رسم قدیمی آرزوی خودم و در قالب شعری از مرحوم فریدون مشیری مینویسم :

عدالت
گفت روزي به من خداي بزرگ
نشدي از جهان من خشنود!
اين همه لطف و نعمتي كه مراست
چهره‌ات را به خنده‌اي نگشود!
اين هوا، اين شكوفه، اين خورشيد
عشق، اين گوهر جهان وجود
اين بشر، اين ستاره، اين آهو
اين شب و ماه و آسمان كبود!
اين همه ديدي و نياوردي
همچو شيطان، سري به سجده فرود!
در همه عمر جز ملامت من
گوش من از تو صحبتي نشنود!
وين زمان هم در آستانه مرگ
بي‌شكايت نمي‌كني بدرود!
گفتم: آري درست فرمودي
كه درست است هرچه حق فرمود
خوش سرايي‌ست اين جهان، ليكن
جان آزادگان در آن فرسود
جاي اين‌ها كه بر شمردي، كاش
در جهان ذره‌اي عدالت بود.
                                 زنده یاد فریدون مشیری

3 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیزم تولدت مبارک ارزوی 100 بهار سبز را برایت دارم.از شعر زیبایی گه گزاشتی یه دنیا سپاس

ناشناس گفت...

تولدت مبارک . یکم دیر شد البته

نگار گفت...

tavalodet mobarak dadashi