برای دانشجو که عمریست،اجاق نشین زمستونه...

اجاق
غريب و گنگ و بي فرياد ، اجاقي سرد و خاموشم
نفس هام سرد و يخ بسته ، زمستون تو آغوشم
يه روز تو سينه ي سردم ، هزاران شعله برپا بود
تنم فانوس شب سوز شباي سرد يلدا بود
يه شب بادي غريب اومد
تا صبح بارون به من باريد
منو خاموش مي کرد بارون
مي برد خاکسترامو باد
چشام در انتظار اشک
لبام در حسرت فرياد
حالا خالي تر از خالي
اجاقي سرد و خاموشم
نفس هام سرد و يخ بسته
زمستونه تو آغوشم
اجاقي خالي و خاموش مث يه قلب بي خونه
يک با دست آفتابيش تو رگ هام خون مي جوشونه
مي دونم شعله ور مي شم مي سوزونم زمستونو
مي گيرم با سر انگشتم همه نبضاي لرزونو
مي دونم شعله ور ميشم مي سوزونم زمستونو
مي گيرم با سر انگشتم همه نبضاي لرزونو
                                                 اردلان سرفراز

1 نظرات:

آرمین گفت...

سلام
وبلاگت فوق العادست!