یائسگی فرهنگی

در مغازه های بسیاری از کسبه و در اغلب قریب به اتفاق منازل ما ایرانی ها مجسمه های کوروش و کتیبه ی معروف حقوق بشرش به چشم میخورد،و در بهترین حالت ممکن جایش در ویترین مغازه و یا بوفه و طاقچه ی منازلمان است!
حضرت ابراهیم با تمام مشقتی که تحمل نمود روزی فکر نمیکرد در سرزمینی در حوالی بتخانه ای که تبر بر نابودیش بست،از تندیس انسانهای آزاده و بزرگ مرتبه های سرزمینی برای پز دادن استفاده شود و رسالت اصلی که این مردمان به تندیس کشیده  داشتند به باد فراموشی سپرده شود و قسمت تجملات و زیبائی این رسالت ها رخ نمای هر کوچه و برزن گردد.
در ایران امروز کورش و تندیسش شده فخر فروختن برای موجوداتی که داعیه ی انسانیتشان فقط حمل گردنبند فروهر باستان،یادگار  پیشینیانشان است و کرامت انسانی را به کناری زده و در ویترین ها حبس نموده اند.
امروز دیگر برای دیدن یک فیلم وسترن زحمت روشن کردن پیچ تلوزیون را بر خود نمیخرم و با یک قدم زدن در خیابان صحنه هائی واقعی و بدون اغراق را بدون خریدن حتی یک بلیط زوار درفته ی سینمای وطنی  به تماشا مینشینم(نمونه اش را همین دیروز 30/8/89 دیدم،که سه جوان نشسته بر ترک موتور با یک میله گرد بر کمر جوانکی به انتظار تاکسی در حاشیه خیابان کوبیدند،حال بدون ابنکه جوانک مضروب را بشاسند و یگانه هدفشان خالی نمودن انرژی انباشته شده بود!)
سالیانه هزاران انسان به سفر آسمانی حج میشتابند و هزاران هزار پول را صرف این میکنند که لفظ حاجی را بر پیشانی اشان زده شود و حال آنکه تاریخ بیدار،هر دم بر پیشانی ما انگ رزالت و بیچارگی میزند که نتیجه اش برای ما یائسگی فرهنگ ایران زمینیست که داعیه ی  بشر دوستی اش به گواه کتاب های خالی از محتوای درسی اش آسمان هفتم را نشانه رفته است.
شاید عده ای تصور کنند که تراژدی میدان کاج تهران یک نقطه ی سیاه در تاریخ این مملکت باشد اما آیا به راستی چنین است؟
این سرزمین نقطه های سیاهی در تاریخ خود دیده که این حادثه در برابر آن همه اجحاف خود کرده در حد صفر و ناچیز است.ملتی که همه حال به دنبال اسطوره سازی و استوره کشی بوده برای پر کردن خلاء فرهنگی خود.
اخیراً در شبکه پر طرفدار اجتماعی فیس بوک صفحه ای باز شده(اینجا+اینجا+اینجا) جهت نکوهش و ابراز  تنفر از لیلا اوتادی بازیگر زن سینما،که جرمش شایعه برای بازی در یک فیلم پرحاشیه است که خود از آن بی اطلاع است و به کرات توسط افراد مختلف تکذیب شده است!
در این صفحاتی که در فیس بوک برایش درست کرده اند هم عده ای انسان ساده لوح عضو گشته و مطالبی هم ذکر نموده اند و خود بریده وخود دوخته اند بدون اینکه زحمت این را به خود دهند و تصور کنند که مجرم کس دیگریست! فردا هم آخر سر در این بازی کودکانه و لج بازانه طرف مقابل هم همین بازیگر بیگناه را به عرش برده و تندیسی به او میدهد!
در ایران امروز مردم به دو گروه تقسیم گشته اند.گروهی به دنبال ماهی گرفتن از آب گل آلود و فتح الفتوح و گروه دوم تلاش برای نباختن وزنده ماندن.و در این بین هر آئینه انسانیت ذاتی جایش را به توحش ذاتی میدهد.

2 نظرات:

اردیبهشت گفت...

ایرانی جماعت، نمونه هاب بارز ضد و نقیض هستند. هنوز تکلیفشون با خودشون و زندگی و مردمی اطرافشون مشخص نیست. انگار همیشه در انتظارند که کسی برای فکر کردن بهشون خط بده.
واقعا نمی دونم چی باید بگم.
اون صفحه های فیس بوک رو دوست نداشتم. همیشه کارمون همینجوره. خیلی راحت گند می زنیم به زندگی یک نفر. حالا یک تصمیم اشتباه هم توی زندگیش گرفته باشه. مگر ماها بری از خطا هستیم؟

نعیمه گفت...

می دونی از چی لجم می گیره
از این که همین آدمها کلی داعیه فرهنگ و شعور اجتماعی دارن.
مطلب خوبی بود.
با اجازه ات لینکش را در مطالب خواندنی پست بعد می گذارم.