شهر هنوز نفس میکشد!

غلطان غلطان به خانه میرسم و سر را در گروی صفحات مغشوش وب و دل را در گروی شنیدن اخبار امید بخش نثار نجواهای مه گرفته میکنم که شاید  فصلی دیگری به رویم گشوده و گوش شیطان های زمینی و آسمانی کر به رویمان گشوده گردد،دریغا که نه در صفحات سراسر میکروب آلود وب و نجواهای فتنه انگیز تلوزیون منظر امیدوارانه ای نمیبینم.
زنهار سری به دشنه در دیس شاملو میزنم که شاید کمبودها و گسل های ذهنی ام را از ورطه ی شکست رها کند، تن صدای لرزان احمد به من الهام میبخشد که شهر هنوز نفس میکشد. 
.
.
.
از منظر
در دلِ مِه
        لنگان
    زارعی شکسته می‌گذرد
پادرپای سگی
گامی گاه در پس و
         گاه گامی در پیش.
وضوح و مِه
      در مرزِ ویرانی
                   در جدالند،
با تو در این لکّه‌ی قانعِ آفتاب امّا
مرا
   پروای زمان نیست.
خسته
با کولباری از یاد امّا،
بی‌گوشه‌ی بامی بر سر
                             دیگربار.
اما اکنون بر چارراهِ زمان ایستاده‌ایم
و آنجا که بادها را اندیشه‌ی فریبی در سر نیست
به راهی که هر خروسِ بادنمات اشارت می‌دهد
باور کن!
کوچه‌ی ما تنگ نیست
شادمانه باش!
و شاهراهِ ما
از منظرِ تمامی آزادی‌ها می‌گذرد!
احمد شاملو/دشنه در دیس/از منظر/دی1355/رم ایتالیا

4 نظرات:

اردیبهشت گفت...

احمد شاملو گویی از سالها پیش ، تمامی اتفاقات رو پیشبینی کرده و در اشعارش نقل کرده.

مينا گفت...

انتخاب شعر شاملوت حرف نداره به مولا .

مهتا گفت...

مردم مازوخیست دارند.. خوششون میاد از بدبختی .. دیگه بی خیال

نعیمه گفت...

سلام
اومدم بگم کم پیدایی که دیدم دو سه تا پست تازه داری.
پس چرا گوگل ریدر خبرم نکرد؟
شهر شما رو نمی دونم، اما شهر ما در زیر گرد و غبار و دود از نفس افتاده.